كلی یو(Clio)
اشاره
برای آنكه اعمال و اقدامات بشر با گذشت زمان از خاطرها محو نشود و كارهای شگفت و قابل تحسین بربرها «1» و یونانیان برای ابد بر سر زبانها بماند و علل نزاع و جنگ این دو قوم فراموش نشود هردوت از اهل توریوآ «2» تحقیقات خود را باین شرح درین كتاب بیان میكند:
1- دانشمندان پارسی مدعی هستند كه علت این اختلاف «3» و نزاع فینیقیها بودهاند، چه وقتی فینیقیها از دریای اریتره «4» به سواحل مدیترانه شرقی مهاجرت كردند و در سرزمینی كه امروز هم در آن زندگی میكنند ساكن شدند بیدرنگ به بحر- پیمائیهای طویل دست زدند، نقل و انتقال كالاهای مصری و آشوری را بعهده گرفتند و بنواحی مختلف و از جمله آرگوس «5» عزیمت كردند. در آن زمان آرگوس بین كشورهائی كه در سرزمین یونان امروز وجود داشت از هر حیث در طراز اول بود. همینكه فینیقیها به كشور آرگوس رسیدند، كالاهای خود را
______________________________
(1)- هردوت و دیگر مورخان یونان باستان مردمان مشرقزمین و بطور كلی هرآنچه یونانی نبود «بربر» یعنی «وحشی» مینامیدند و چنین تصور میكردند كه مفهوم تمدن فقط در چهاردیواری سرزمین آتن مصداق پیدا میكند.
(2)-Thourioi- در نسخه هانری برگن)Henri Berguin( كه در سال 1898 در پاریس ترجمه و چاپ شده «هردوت از اهل هالیكارناس» نوشته شده. همچنین است در نسخه خلاصهای كه آقای وحید مازندرانی در سال 1313 شمسی بفارسی ترجمه و منتشر كردهاند.
در هر حال توریوآ همان شهر توریوم معروف است كه بدست یونانیان تأسیس شد و هردوت آنرا موطن خود قرار داده بود.
(3)- مقصود اختلاف و نزاع یونانیان با عناصر غیر یونانی است كه در مقدمه این بند هردوت بآن اشاره كرده است.
(4)- اریتره)Erythree( بمعنای سرخ است، لیكن مقصود هردوت از دریای اریتره فقط دریای احمر امروز نبود، چه وی این اصطلاح را به خلیج فارس و اقیانوس هند نیز اطلاق میكرده است.
(5)-Argos
ص: 41
بمعرض فروش گذاردند «1». روز پنجم یا ششم بعد از ورود فینیقیها كه تقریبا تمام كالاهای آنها فروش رفته بود جمعی كثیر از زنان آرگوس بهمراهی دختر پادشاه به ساحل آمدند. بطوریكه یونانیان نقل میكنند، دختر پادشاه «یو» «2» نام داشت و او دختر ایناخوس «3» بود. هنگامی كه این زنان در كنار كشتی مشغول خرید كالاهای فینیقی بودند، فینیقیها بتشویق یكدیگر بر سر آنها ریختند. جمع كثیری از زنان گریختند، ولی «یو» و جمعی دیگر از آنان را فینیقیها ربودند و به كشتی بردند و باشتاب بسوی سواحل مصر گریختند.
2- این بود روایت پارسها درباره چگونگی ورود «یو» به سرزمین مصر و البته این روایت با روایت یونانیان اختلاف دارد. «4» و باز بعقیده پارسها این واقعه اولین حادثه از حوادثی بود كه موجب بروز اختلاف گردید. و باز بنا بقول پارسها «5» عدهای از یونانیان كه پارسها نام آنان را نمیدانند به سواحل فینیقیه و صور «6» رفتند و دختر پادشاه را كه اروپه «7» نام داشت ربودند. احتمال دارد این یونانیان از اهل جزیره كرت بوده باشند. «8» در این موقع حساب دو قوم تصفیه شده بود و
______________________________
(1)- این داستان با افسانهای كه اومه)Eumee( در اودیسه نقل میكند شباهتی زیاد دارد.)Odysee -chant xv ,v ,415(
(2)-Io
(3)-Inachos
(4)- بنابروایت یونانیان، «یو» در اثر حسادت و رشگ هرا)Hera( كه یكی از خداوندان یونانیان بود بصورت گوساله مادهای درآمد و به سرزمین مصر رفت.
(5)- مطالبی كه هردوت در این قسمت تا بند چهارم نقل میكند باستثنای مختصری از آن باستناد قول پارسها است و هردوت خود باین مطلب مكرر اشاره میكند. علیهذا برای اجتناب از سنگینی عبارات ازین ببعد در ترجمه متن از ذكر منبع خبر كه غالبا از قول پارسها است خودداری میشود.
(6)-Tyr
(7)-Europee
(8)-)Crete( - اساس حدس هردوت در این مورد خاطره فراموشنشدنی نیروی دریائی كرت باستان است كه مدتها در دریای مدیترانه به راهزنی مشغول بود و خاطرهای فراموش ناشدنی از خود باقی گذارده است. علت دیگر این فرض افسانههائی بود كه درباره اقامت اروپه)Europee( در كرت (هرودت، كتاب چهارم بند 45) و شجره نسب پادشاه این جزیره مینوس)Minos( بر سر زبانها بود كه باستناد آن این پادشاه ظاهرا پسر اروپه بوده.
(هردوت، كتاب اول- بند 173)
ص: 42
جسارت یكی را دیگری جبران كرده بود. ولی كمی بعد یونانیان مرتكب تعرض جدیدی شدند و با كشتی بزرگ و طویلی از راه دریا به شهر اآ «1» واقع در كولشید «2» و سواحل رود فاز «3» رفتند و در آنجا پس از انجام عملیات دیگری كه در نظر داشتند «4» دختر پادشاه مده «5» را ربودند. پادشاه كولشید سفیری به یونان فرستاد و تقاضا كرد دختر او را مسترد كنند و كسانی كه او را ربوده بودند بمجازات رسانند.
ولی یونانیان باو پاسخ دادند كه چون «بربرها» «6» اقداماتی برای جبران ربودن دختر پادشاه آرگوس نكردهاند آنها نیز در مورد دختر پادشاه مده اقدامی نمیتوانند بكنند.
3- باز بنا بروایت پارسها، همینكه یك نسل گذشت، اسكندر پسر پریام «7» كه شرح این حوادث را شنیده بود مصمم شد برای خود دختری از یونان برباید، و چون كسانی كه قبل از او مرتكب چنین اعمالی شده بودند از طرف یونانیان مجازات نشده بودند او نیز اطمینان داشت كه مجازاتی در كار نخواهد بود. وقتی بدین ترتیب اسكندر هلن «8» یونانی را ربود، یونانیان ابتدا كسانی نزد او فرستادند و تقاضای استرداد هلن و جبران این اهانت را كردند. ولی بآنها پاسخ داده شد كه چون در مورد ربوده شدن «مده» اقدامی از طرف یونانیان برای مسترد كردن او و جبران این عمل انجام نگرفت، نباید در مورد هلن منتظر پاسخ مساعد باشند.
______________________________
(1)-Aia
(2)-Colchide
(3)-Phase
(4)- مقصود پس گرفتن نشان طلا است كه قبلا اهالی كولشید با تصرف آن خود را در معرض خصومت یونانیان قرار داده بودند.
(5)-Medee
(6)- هردوت و بطور كلی یونانیان باستان فقط برای تمدن خود ارزش واقعی قائل بودند و بهمین جهت تمام اقوام دیگر عهد باستان را «بربر» یا وحشی نامیدهاند.
(7)- پریام)Priam( همان پادشاهی است كه در افسانهها به پاریس)Paris( معروف است.
(8)-Helene
ص: 43
4- باین ترتیب تا این زمان هردو قوم متقابلا و بطور مساوی بربودن اشخاص مشغول بودند، ولی از این زمان یونانیان مرتكب تقصیری بزرگ شدند «1»، زیرا قبل از اینكه اهالی آسیا به اروپا هجوم برند آنها خود پیشقدم شدند و جنگ را به آسیا منتقل كردند. بعقیده پارسها اگرچه ربودن زنان از اعمال ناشایست محسوب میشود، لیكن تحت تأثیر آن قرار گرفتن و قصد انتقام كشیدن عملی دور از عقل و اندیشه است، چه اشخاص عاقل و بصیر هرگز در اندیشه زنان ربوده شده نمیباشند، زیرا بنظر آنها اگر این زنان خود خواهان ربوده شدن نبودند هرگز آنان را نمیربودند. پارسها عقیده دارند كه وقتی زنان آسیائی ربوده شدند، آنها، یعنی مردان آسیا، عكس العملی نكردند، در حالیكه یونانیان بخاطر یك زن از اهل لاكدمون دست به لشگركشی بزرگی زدند و به آسیا هجوم بردند و دولت پریام را سرنگون كردند؛ و بهمین جهت اهالی آسیا همیشه درین اندیشه بودهاند كه یونانیان دشمنان آنانند. علت این طرز تفكر آنست كه پارسها آسیا و ساكنان وحشی آنرا از خود میدانند و اروپا و سرزمین یونان را كشوری غیر از خود تشخیص میدهند «2».
5- این بود جریان وقایع بشرحی كه پارسها برای ما نقل كردهاند. پارسها عقیده دارند كه منشأ خصومت و دشمنی آنان با یونانیان اشغال ایلیون «3» بوسیله یونانیان بوده است. درباره افسانه «یو» فینیقیها روایت پارسها را صحیح نمیدانند و مدعی هستند كه «یو» را بزور نربودهاند، بلكه او خود در آرگوس با صاحب كشتی فینیقی روابطی برقرار كرده بود و وقتی متوجه شد كه آبستن است از ترس خویشان، خود از روی میل و اراده بر كشتی نشست و با فینیقیها به مصر رفت تا
______________________________
(1)- بشرحی كه قبلا گفته شد، هردوت این قسمت از تاریخ خود را از قول «دانشمندان» پارسی نقل میكند و شخصا از اظهار نظر و تأیید یا تكذیب آن خودداری میكند.
(2)- شاید علت واقعی این طرز قضاوت پارسها آن بوده است كه پارسها نمیتوانستند تجاوز یونانیان را به شهرهای سواحل آسیای صغیر و استقرار مهاجرنشینهای یونانی را در این منطقه فراموش كنند.
(3)-Ilion
ص: 44
رازش فاش نشود «1»
این بود اظهارات پارسها و فینیقیها درین باره. و اما من شخصا از اظهار عقیده نسبت باین وقایع و اینكه ترتیب آن چگونه بوده است خودداری میكنم. ولی در حدودی كه شخصا اطلاع دارم كسانی را كه ابتكار آغاز عملیات تهاجمی را نسبت به یونان بعهده دارند معرفی میكنم «2» و ضمن بیان مطلب از شهرهای كوچك و بزرگ یاد خواهم كرد. زیرا شهرهائی كه در گذشته بارونق و بزرگ بودهاند امروز غالبا بصورت شهرهائی كوچك درآمدهاند، و آنها كه در زمان من شهرهائی بزرگ محسوب میشوند در گذشته شهرهائی كوچك بودهاند. چون اطمینان دارم كه رونق و سعادت بشری هرگز بدرجهای معین ثابت نمیماند از شهرهای گذشته و امروز بطور مساوی یاد خواهم كرد.
______________________________
(1)- در سرود پانزدهم اودیسه نیز واقعهای نظیر این واقعه مشاهده میشود: خدمتكار اومه)Eumee( با یكی از ملاحان فینیقی روابطی برقرار میكند و آنگاه از روی میل با آنان میگریزد. وجه مشابهت این دو افسانه بهمین جا محدود میشود، چه خدمتكار اومه كه خود از اهل فینیقیه بوده در حقیقت از اسارت و بندگی میگریخت و مانند «یو» موجب فرار او این نبود كه از ملاحان فینیقی باردار شده باشد.
(2)- ظاهرا هردوت به كرزوس پادشاه لیدی اشاره میكند.
ص: 45
یونانیان و اهالی لیدی
تاریخ كرزوس (بند 6 تا 94)
ص: 46
توضیح خارج از متن درباره «تاریخ كرزوس»
«كرزوس نخستین پادشاه اقوام وحشی است كه ما میشناسیم. او جمعی از یونانیان را باطاعت و بردگی درآورد و آنان را به پرداخت خراج مجبور كرد:
اقوامی كه او باطاعت و انقیاد خود درآورد عبارت بودند از اقوام یونی «1»، ائولی «2» و دری «3» كه در سرزمین آسیا سكونت داشتند، و قومی كه او با خود دوست و متحد كرد عبارت بود از قوم لاكدمون «4» كه در لاكدمون «4» سكونت داشت ...»
«این بود چگونگی امپراتوری كرزوس و نخستین فتح سرزمین یونی.»
نخستین عبارتی كه در فوق ذكر شد در بند 6 و عبارت دوم در آخر بند 91 از كتاب اول هردوت تحت عنوان «تاریخ كرزوس» آمده است. باوجوداین دو عبارت كه در آغاز و آخر این فصل تكرار میشود و حاكی است كه هردوت این قسمت از كتاب خود را بشرح تاریخ كرزوس اختصاص داده است، مؤلف قسمتی از همین فصل كتاب حاضر را به شرح مطالب دیگری از قبیل نخستین مرحله نزاع یونانیان و «بربرها» اختصاص داده است. با این حال، این قسمت از كتاب هردوت، همانطور كه عنوان آن حاكی است در حقیقت تاریخی است از زندگی كرزوس، مردی كه نامش در سرلوحه این فصل با این عبارت آغاز میشود: «كرزوس فرزند آلیات از نژاد لیدی بود و بر مردمی سلطنت میكرد كه در این سوی رود هالیس سكونت داشتند.»
از بند 8 تا بند 13 این فصل مطلب به بیان سرگذشت ژیژس و غصب سلطنت از جانب او اختصاص دارد و شرح این افسانه با پیشگوئی معروف خدایان درباره انتقام خاندان هراكلید از چهارمین خلف ژیژس خاتمه مییابد. این قسمت در حقیقت مقدمه این فصل از كتاب هردوت محسوب میشود. پس از آن، هردوت در بند 28 تا 33 در
______________________________
(1)-Ionie
(2)-Eolie
(3)-Dorie
(4)-Lacedemone
ص: 47
باره سعادت و خوشبختی بینظیر پادشاه لیدی و اعتماد بیحد و حصر او به آینده سخن میراند و از سولون و سخنان پرمغز او یاد میكند. از بند 33 تا 45 به شرح افسانه قتل آتیس كه برای این پادشاه پرمدعا بمنزله نخستین اعلام خطر بود میپردازد. آنگاه مصیبت فراموش میشود و كرزوس كه اسیر افكار بلندپرواز خود شده بود، از راه احتیاط در آن اندیشه میشود كه جنبش كورش را در نطفه خفه كند. پس صحت گفتار خدایان را آزمایش میكند و چون پاسخ خدایان را بغلط تعبیر میكند با وجود اعلام خطر یكی از عقلا كه ساندانیس «1» نام داشت كوركورانه به تهیه مقدمات جنگ با پارسها مشغول میشود (بند 46 تا 56 و 69 تا 71). از رود هالیس میگذرد و پس از جنگی بینتیجه به پایتخت خود عقبنشینی میكند (بند 75 تا 77). كوروش او را با سرعتی غیرمنتظر تعقیب میكند و او را شكست میدهد و شهر سارد را تسخیر میكند (بند 76 تا- 81- بند 84). كرزوس بدست او اسیر میشود و بفرمان فاتح جنگ بر پشتهای از هیزم قرار میگیرد، ولی نام سولون آتنی كه سه بار بر زبان او جاری میشود بین او و كورش مكالمهای برقرار میكند كه به نجات او از مرگ منتهی میشود و آنگاه آپولون پشته هیزم را خاموش میكند (بند 85 تا 87). كرزوس بعلت مصائبی كه متحمل شده بود تسلیم حوادث میشود و نقش مشاوری صدیق و دلسوز برای كوروش بازی میكند (بند 88 تا 89). آنگاه هاتف معبد دلف را از اینكه او را فریب داده و بجنگ پارسها تشویق كرده بود سرزنش میكند و چون جوابی قانعكننده از جانب هاتف میشنود حق بجانب آن میدهد و برای همیشه از حقوق خود صرفنظر میكند (بند 90 تا 91)
*** آنچه هردوت درین قسمت از كتاب خود شرح میدهد بدون تردید در نخستین دوران فعالیت ادبی خود تحریر كرده است. مدتها قبل از هردوت ثروت و توانگری كرزوس و بذل و بخشش او و چرخ ناگهانی تقدیر كه او را در مدتی كوتاه از اوج قدرت به قعر مذلت افكند در یونان بر سر زبانها بود و یونانیان این پادشاه و سرنوشت
______________________________
(1)-Sandanis
ص: 48
او را بعنوان نمونهای از عدم ثبات امور دنیوی و بیهودگی ادعاهای بشری تلقی میكردند، چه كرزوس پادشاهی معروف و بطوركلی محبوب بود و بر قومی سلطنت میكرد كه عادات و رسوم آن شباهتی زیاد به عادات و رسوم یونانیان داشت. وی بعلت ارتباطی كه با شهرهای یونانی سواحل آسیای صغیر داشت از لحاظ تجارت نیز با یونانیان منافعی مشترك داشت. بعلاوه، جمعی از پناهندگان یونانی و سیاحان بزرگ یونان را در دربار خود پذیرفته بود و خود یكی از مشتریان وفادار و بذال جمعی از معابد یونان بود. صرفنظر از این دلائل، او بدست همان دشمنی از پا درآمده بود كه یونانیان او را دشمن ملت خود میدانستند. در شهرهای دلف، تب)Thebes( و افز)Ephese( مردم هدایای او را بهم نشان میدادند و افسانه مشورتهای او را با خدایان برای هم نقل میكردند.
در اسپارت مردم بعلت مقادیری كثیر از زر ناب كه برای پوشش طلای مجسمه كوهستان تورناكس)Tornax( اهدا كرده بود و پیشنهاد اتحادی كه بآنها داده بود و تملقی كه از اهالی لاكدمون كرده بود از او با حقشناسی و غروری خاص یاد میكردند. در آتن در باره حادثه آلكمئون از او یاد میكنند. پندار «1» تقریظی عالی از خیرخواهی او كرده است؛ باكشیلید «2» بیش از دیگران درباره تقدس و زهد او سخن گفته بود؛ تصویر او و نام او بر ظروف سفالین و گلی نقاشی شده بود؛ باین ترتیب، وقتی هردوت به نوشتن «تاریخ كرزوس» پرداخت اطمینان داشت كه بكاری جالب دست زده است.
با اینكه تمام پادشاهانی كه از خاندان مرمناد «3» بر لیدی سلطنت كردند مانند كرزوس با یونانیان بجنگ پرداختند، در حقیقت قسمت عمده فصل اول كتاب هردوت را تاریخ سلطنت كرزوس تشكیل میدهد. با این حال، هردوت اسلاف كرزوس را فراموش نكرده و در بندهای اضافی كه بین بندهای اصلی به سلسله زنجیر افسانه خود ملحق كرده است درباره آنها نیز سخنسرائی میكند (بند 14 تا 22- و بند 23) و حتی گاه درباره آنها مطالبی بیش از آنچه درباره جنگهای كرزوس نوشته مینویسد.
ولی مورخ بین این پادشاه و اسلاف او اختلافی قائل است و عقیده دارد كه این پادشاه
______________________________
(1)-Pindare
(2)-Bacchilyde
(3)-Mermnades
ص: 49
نخستین پادشاهی است كه با یونانیان بدرفتاری كرد. بعقیده اوژیژس، آردیس، سادیات و آلیات كه اسلاف كرزوس بودهاند، در سرزمین یونی وائولی فقط به شبیخون و غارتهای محلی دست میزدند و اگر به شهری تسلط مییافتند، در حین عبور در گذر- گاه خود بر آن مسلط میشدند و هرگز بقصد تسخیر آن حركت نمیكردند. فتوحات آنها زودگذر بود و خود گاه با شكست مواجه میشدند و با دشمن كنار میآمدند.
ازین قبیل است جنگ دوازده ساله لیدی و ملط كه سرانجام با عقد موافقت نامهای بین تراسیبول «1» و آلیات بپایان رسید. كرزوس برخلاف اسلاف خود سرزمین یونی را برای مدتی طولانی مسخر نمود و این كشور را به پرداخت باج و خراج مجبور كرد.
این وضع بكلی تازگی داشت و هردوت بخصوص باین مطلب اشاره میكند و در بند 6 یادآوری میكند كه حتی در سختترین ادوار هجوم اقوام سیمری تمام اقوام یونانی آزاد میزیستند (بند 6).
از بند 14 تا 22 و همچنین بند 25 مجموعه یادداشتهائی شروع میشود كه مؤلف درباره لیدی تهیه كرده و آنها را در یك جا گردآورده و شاید قصد داشته از آن كتابی درباره لیدی تهیه كند. همچنین است مطالبی كه هردوت درباره مسائل زیر نقل میكند:
- جزئیات بند هفت درباره سلسلههائی كه قبل از خاندان مرمناد در لیدی سلطنت كردهاند نشان میدهد كه چگونه گاه مؤلف در جهت عكس سلسله مراتب تاریخی در ذكر وقایع و حوادث بعقب باز میگردد.
- بند 26 درباره فتح شهرهای یونی و ائولی بدست كرزوس و همچنین بند 27 كه تسخیر جزایر در آن شرح داده میشود. مطالب این دو بند با اینكه در مجموع تاریخ هردوت مقامی بزرگ دارد، در حقیقت برای «تاریخ كرزوس» هردو بند و بخصوص مطالب بند 26 چندان اهمیتی دارا نمیباشد و ازین حیث مطالبی كه در بند 28 از آن یاد شده برای ذكر كلی فتوحات این پادشاه و مجسم كردن وسعت امپراتوری
______________________________
(1)-Thracybule
ص: 50
او كافی بوده است.
- آنچه درباره تاریخ جنگ سیاگزار و آلیات نوشته شده نیز چنین است (بند 73 و 74). درین دو بند هردوت شرح میدهد چگونه كرزوس برادر آن آستیاژ میشود و بچه دلیل درصدد برمیآید انتقام آستیاژ را از كوروش بگیرد. دلیل این انتقامجوئی رابطه خویشاوندی اوست با پادشاه ماد، ولی این استدلال كمی دیر از طرف مؤلف عنوان میشود و در حقیقت بمنزله پیش درآمد سلسله وقایعی ذكر میشود كه مؤلف بشرح آنها میپردازد.
- اطلاعات اضافی كه درباره چگونگی زندگانی كرزوس نقل میكند و ملاحظاتی چند درباره عجایب لیدی و عادات و رسوم مردم این سرزمین و حوادث تاریخ بسیار كهن آنكه در سه بند آخر این فصل نقل میكند از همین دسته مطالب محسوب میشود (بند 92 تا 94). درین چند بند اضافی، كرزوس با بیانی حقیقتبینتر و خشنتر از قسمتهای گذشته بشرح تاریخ میپردازد و قبل از آنكه بالیدی خداحافظی كند، هرچه درباره آن میداند و تا آن زمان فرصت نقل آنرا نكرده بود نقل میكند. وقتی این سه بند را میخوانیم احساس میكنیم كه در حقیقت با «تهماندههای» اطلاعات او روبرو هستیم.
دستهای دیگر از مطالبی كه به «تاریخ كرزوس» اضافه شده و تشخیص آن بسیار آسانست، مطالبی است كه درباره وقایع یونان در بندهای 56 تا 68 و بند 82 نقل شده. درین جا برای نخستین بار مشاهده میشود كه مؤلف با همان علاقهای كه حوادث آسیا را شرح میدهد به شرح وقایع اروپا میپردازد و پس از ذكر جزئیاتی درباره اقوام پلازژ «1» و مهاجرتهای اقوام دری «2» كه در بند 56 تا 58 نقل میكند، بشرح استقرار حكومت استبدادی پیزیسترات در آتن میپردازد (بند 59 تا 64) و شرح میدهد چگونه اهالی اسپارت با قوانین خوبی كه از لیكورگ برای آنها ماند با زحمتی
______________________________
(1)-Pelasges
(2)-Dorie
ص: 51
فراوان بر ساكنین شهر تژه «1» پیروز شدند و قسمت بزرگی از پلوپونز را مطیع خود كردند (بند 65 تا 68). كمی بعد شرح میدهد چگونه همین اهالی اسپارت بر سر تصرف تیرهآ «2» با اهالی آرگوس به نزاع پرداختند (بند 82). تمام این مطالب با مهارت و زبردستی خاص تنظیم شده. هردوت مدعی است كه هاتف معبد دلف به كرزوس توصیه كرد با نیرومندترین اقوام یونانی متحد شود. كرزوس به كسب خبر درباره نیرومندترین این اقوام مشغول میشود و باین نتیجه میرسد كه بدون تأمل و تردید از اهالی آتن و مردم اسپارت یكی را باید برگزیند. این دو قوم كه بین اقوام «یونی» و «دری» از همه معروفتر بودند هریك امتیازاتی خاص داشتند. یكی از آنها دائما در نقل و انتقال بود ولی خون پاك یونانی در عروق مردم آن جریان داشت؛ دیگری از نژاد پلازژ یعنی از اقوام وحشی محسوب میشد، ولی در محل از بومیان بود. كدامیك از این دو قوم را ممكن بود بعنوان متحد انتخاب كرد؟ طبیعی است كرزوس قضاوت خود را موكول به سنجیدن وضع حاضر آنها كرد. هردوت در دو افسانهای كه در بندهای 56 تا 64 و 65 تا 68 موازی باهم نقل میكند، با شرح و تفسیر زیادی كه تا حدی بیش از اندازه است شرح میدهد چرا و چگونه كرزوس مردم اسپارت را برای اتحاد با خود انتخاب كرد. در بند 65 میگوید: «این بود چگونگی فشار حكومت بر اهالی آتن بشرحی كه كرزوس از آن مطلع شد.» در بند 69 اضافه میكند: «وقتی كرزوس از این ماجرا مطلع شد، فرستادگانی با هدایا به اسپارت فرستاد و تقاضای عقد اتحاد كرد.» سرگذشت واقعه «تیرهآ» نشان میدهد كه كرزوس متحدین خود را خوب انتخاب كرده بود و اهالی اسپارت مردمی صادق و باوفا بودهاند، زیرا با وجود جنگی كه در پیش داشتند حاضر شدند بكمك او بشتابند.
*** در تفسیر مختصری كه از مطالب این فصل از كتاب هردوت در فوق نقل شد، آنچه
______________________________
(1)-Tegee
(2)-Thyrea
ص: 52
مؤلف درباره سرگذشت آریون «1» در بندهای 23 و 24 نقل كرده است فراموش شد.
علت این فراموشی آنست كه این مطلب با موضوع اصلی چندان ارتباط ندارد و معلوم نیست قصد مؤلف از نقل آنچه بوده است. صحبت از شخصی است بنام پریاندر «2» كه دوست صدیق و باوفای تراسیبول بوده است. در بند 23 هردوت چنین میگوید: «كسی كه پاسخ هاتف دلف را برتراسیبول فاش كرد پریاندر پسر كیپ سلوس «3» بود. پریاندر در كورنت «4» سلطنت میكرد و بطوریكه اهالی این كشور نقل میكنند ... پریاندر در طول حیات خود ماجرائی بس شگفت و حیرتانگیز داشته است: آریون از اهل میتمن ...» ملاحظه میشود چگونه هردوت با بهانهای پوچ و ناچیز از شخصی مانند پریاندر كه خود در سرگذشت حوادث نامش برحسب تصادف برده شده به شرح سرگذشت آریون كه «ماجرائی بس شگفت و حیرتانگیز» دارد میپردازد. این نوع ایجاد ارتباط بین مطالب در حقیقت جز از شاخی به شاخی پریدن نیست و مقام آن در برابر مطالبی كه در قسمت اول این كتاب عنوان شده بسیار كوچك و حقیر بنظر میرسد.
*** اكنون پس از این نظر اجمالی بآنچه مؤلف در قسمت اول كتاب حاضر مورد بحث قرار داده است، باید دید هردوت مطالب خود را از كدام منبع بدست آورده و مأخذ اطلاعات تاریخی او چگونه اسنادی بوده است.
اطلاعاتی كه هردوت برای افشای «تاریخ كرزوس» گرد آورده از منابع مختلف و در زمانهای مختلف از حیات او جمعآوری شده است. از مطالبی كه در سطور گذشته بآن اشاره كردیم ظاهرا فقط یكی از آنها كه مربوط به سرگذشت پیزیسترات است و در بندهای 59 تا 64 شرح داده شده از آغاز تا پایان از كشور آتیك سرچشمه میگیرد و شاید منبع این اطلاعات نیز شخص واحدی بوده است. تنها تردیدی كه
______________________________
(1)-Arion
(2)-Periandre
(3)-Kypselos
(4)-Corinthe
ص: 53
نسبت باین مطلب میتوان داشت اینست كه پیشگوئی كیلون «1» از اهل لاكدمون كه یكی از «هفت تن ریشسفیدان و عقلای» قوم بوده است مطلبی است كه از جای دیگر سرچشمه گرفته و مؤلف بوسیلهای دیگر از آن مطلع شده است. قضاوتی كه هردوت در بند 60 درباره بازگشت پیزیسترات بحكومت میكند مسلما از ناحیه شخص مؤلف است كه درین بند میگوید: «این دو نفر برای بازگشت پیزیسترات به حكومت نقشهای كشیدند كه من آنرا خامترین نقشههای عالم مینامم.» ولی آنچه درباره اسپارت در بندهای 65 تا 68 و بند 82 میگوید از یك منبع نمیباشد و هردوت درین باره فقط به قول هموطنان لیكاس «2» و اوتریادس «3» اكتفا نكرده و كوشیده است در نقاط دیگر از قبیل آركادی «4» و تژه «5» درین باره اخباری كسب كند و ضمن كسب این اخبار است كه خود مدعی است زنجیرهای اسارت اهالی سپارت را كه بر معبد آتنا آویخته بود بچشم دیده است. و همچنین در سرزمین آرگوس به تحقیق و كسب خبر پرداخته و دانسته است كه اهالی آرگوس چه قواعدی وضع كردهاند و پس از شكست «تیرهآ» چگونه نفرین و لعنتی بر خود یاد كردهاند. و نیز به دلف مسافرت كرده و در آنجا به كسب خبر مشغول شده و از مردم شنیده است كه قوانین لیكورگ را هاتف معبد بر لیكورگ فاش كرده است. سرگذشت آریون را یا از نقالان اهل كورنت و لسبوس شنیده و یا خبری كه او درینباره كسب كرده قبلا درین دو كشور منتشر شده بوده و او از دهان مردم شنیده. هردوت برای اینكه صحت گفتار خود را ثابت كند از مجسمهای یاد میكند كه خود در تنار «6» شاهد آن بوده است.
مقدمهای كه مؤلف درباره تاریخ یونانیان در بندهای 56 تا 58 ذكر میكند مخلوطی از اطلاعاتی است كه از یكی از كتابهای نژادشناسی یا نسبشناسی درباره
______________________________
(1)-Chilon
(2)-Lichas
(3)Othryades
(4)-Arcadie
(5)-Tegee
(6)-Tenare
ص: 54
منشأ قوم یونانی و مهاجرتهای اقوام دری استخراج كرده و مشاهدات خود را در ناحیه هلسپون «1» درباره زبان مردم پلاكیا «2» و سكیلاكه «3» بر آن افزوده و احتمالا در مغرب- زمین نیز اطلاعاتی بطور مبهم و نارسا درباره كورتون «4» بدست آورده و بر آن افزوده است.
اكنون این سؤال مطرح میشود كه آیا هردوت برای تهیه این قسمت از كتاب خود اطلاعاتی از كتب نویسندگان متقدم كسب نكرده است. نیكلا دوداماس «5» از سالنامهها و وقایعنگاریهائی صحبت میكند كه جنبه رسمی داشته و ظاهرا نمونههائی از آن در سارد و بابل و نینوا و شوش موجود بوده است. احتمال میرود نویسندگانی كه هردوت بآنها مراجعه كرده خود برای كسب خبر باین سالنامهها و وقایعنگاریهای رسمی مراجعه كرده باشند. حال باید دید این نویسندگان كه هردوت از اطلاعات آنان كمك گرفته چه كسانی هستند؟ گزانتوس «6» بطور یقین از این دسته نویسندگان محسوب نمیشود، زیرا در اینكه او قبل از هردوت میزیسته تردید بسیار است و بعلاوه بین مطالبی كه هردوت و گزانتوس نقل میكنند مشابهتی نیست و برعكس اختلاف آنها بحدی است كه اگر هردوت آثار گزانتوس را دیده بود بطور یقین در هر مورد كه عقیده خود را با عقیده او مغایر میدید بتوجیه عقیده خود میپرداخت و لا اقل به گفته مخالف گزانتوس اشارهای میكرد، همچنانكه این رفتار را در موارد مكرر نسبت بدیگر نویسندگان در پیش گرفته و همین موضوع بهترین دلیل است بر اینكه هردوت از آثار گزانتوس برای تهیه مطالب كتاب خود استفاده نكرده. آنچه مسلم است، هردوت برای تهیه تاریخ لیدی بطور یقین به آثار هكاته «7» و دیونیزیوس «8»
______________________________
(1)-Hellespont
(2)-Plakia
(3)-Skylake
(4)-Corton
(5)-Nicolas de Damas
(6)-Xanthos
(7)-Hecatee
(8)-Dionysios
ص: 55
مراجعه كرده ولی در هر حال، آنچه او درین بارههای از نوشتههای متقدمین اخذ كرده بدون تردید از معدودی یادداشت و نكات جغرافیائی تجاوز نمیكند. اسناد و مدارك تاریخی كه او بعنوان منبع برای تدوین كتاب خود بكار برده ظاهرا هیچیك بصورت كتاب تدوین نشده بودهاند و اكثر نكاتی را كه مؤلف در تاریخ خود بآن اشاره میكند بطور یقین در محل از دهان بومیان شنیده، ازین قبیل است مطالبی كه درباره قدیمترین پادشان لیدی نقل میكند.
آنچه هردوت درباره پادشاهان قبل از كاندول نقل میكند از این دسته مطالب محسوب میشود. مؤلف خود ضمن شرح مطلب باین موضوع اشاره میكند و هنگامی كه از كاندول نام میبرد اضافه میكند «كه یونانیان او را میرسیلوس «1» مینامند.» همین عبارت میرساند كه منبع این خبر مردم یونان بودهاند نه كتاب و نوشتهای از متقدمان. همچنین است خشگسالی و قحطی كه در زمان آتیس «2» فرزند مانس «3» اهالی لیدی را دچار عسرت كرد و آنان را باختراع انواعی چند از بازیها هدایت كرد و موجب مهاجرت جمعی از آنان به امبری «4» شد. بهمین ترتیب، آنچه هردوت درباره طول مدت سلطنت ژیژس و جانشینان او نقل میكند منبع محلی دارد و خود از دهان بومیان شنیده است و بقیه مطالب او از منابعی حقیرتر سرچشمه میگیرد. هردوت به جنگ ژیژس با اهالی ملط و سمیرن و تصرف شهر كولوفون اشارهای مختصر میكند و پس از آن اضافه میكند كه مؤسس خاندان مرمناد، پس از سی و هشت سال سلطنت بهیچ كار بزرگی دست نزد (بند 14). معلوم میشود مؤلف از بسیاری از وقایع این دوره كه ما بوسیله مدارك و اسناد آشوری از آن مطلعیم بیاطلاع بوده، ازین قبیل است واقعه پیروزی گوگو «5» پادشاه لودی «6» بر اقوام ژیمیره «7» كه دستهای از اقوام سیمری
______________________________
(1)-Myrsilos
(2)-Atis
(3)-Manes
(4)-Ombrie
(5)-Gugu
(6)-Luddi
(7)-Gimirrai
ص: 56
ساكن تئیشپا «1» بودهاند. همچنین است جنگی كه با همكاری پسامتیك «2» با آشوزیها درگرفت و مقاومتی كه در برابر هجوم قبایل وحشی توگدامی «3» ابراز شد. اگر تاریخ هردوت را فقط مخصوص ذكر اختلافات و نزاع یونانیان و «اقوام وحشی» بدانیم، بدیهی است جای آن نبود كه از این وقایع بتفصیل یاد شود؛ ولی اگر مؤلف بیكی از وقایعنگاریهای لیدی كه در اسناد رسمی تهیه شده مراجعه میكرد، لا اقل میتوانست اشاره مختصری بآنها بكند.
*** اكنون باید دید سهم مشرقزمین از لحاظ منبع اطلاعات هردوت نسبت باین قسمت از كتاب او چه بوده است. تردیدی نیست كه قسمت مهمی از ملاحظات و مشاهدات شخصی هردوت درباره تاریخ لیدی از مشرقزمین سرچشمه میگیرد. در ضمن شرح مطالب، هردوت مكرر از شهرهای یونانی ساحل آسیای صغیر از قبیل ملط، سمیرن، كولوفون، پرین «4»، كلازومن «5»، افز «6» و بعضی شهرهای دیگر نام میبرد كه دسترسی بآنها از راه ساموس و هالیكارناس كاری بس آسان بوده است. در همین شهرها است كه هردوت سرگذشت حملات خاندان مرمناد را باین شهرها از دهان ساكنان محل شنیده و درباره حوادث مشروح زیر از آنها كسب خبر كرده است: مهاجمات مكرر سادیات و آلیات به سرزمین ملط، جنگهای لیمنیون «7» و مآندر «8»، حریق معبد آسزوس «9» و عواقبی كه بر آن مترتب شد، حیله تراسیبول، رقابت بین كرزوس و
______________________________
(1)Teishpa
(2)-Psammetik
(3)-Tougdammi
(4)-Priene
(5)-Clazomenes
(6)-Ephese
(7)-Limeneion
(8)-Meandre
(9)-Assesos
ص: 57
نابرادریش پانتالئون «1» كه از مادری از اهل «یونی» بدنیا آمده بود، انتقام موحشی كه پادشاه جدید از یكی از طرفداران نابرادری خود گرفت، تدبیری كه اهالی شهر افز اندیشیدند و شهر خود را تحت حمایت آرتمیس «2» قرار دادند، پیشبینیهای نجومی تالس ملطی و كارهای معماری شگفتی كه از او سرزد (بند 14- 15- 16- 17 تا 22- 92- 26- 75).
و اما آنچه درباره پادشاهی ملس «3» شنیده و افسانهای كه درباره گردش شیر گرد حصار شهر نقل میكند بطور یقین در شهر سارد از دهان مردمی شنیده است كه در آن زمان تا اندازهای تحت تأثیر تمدن یونان قرار گرفته بودند. هردوت درین قسمت از تاریخ خود از قول اهالی سارد نقل میكند كه چگونه ملس شیری را كه از زن غیر شرعی او بدنیا آمده بود گرد حصار شهر باستثنای نقطهای معین گردش داد؛ چگونه آلیات در زمان سلطنت خود جمعی از اقوام سیت را كه سیاگزار پادشاه ماد با آنها بدرفتاری كرده بود در كشور خود پناه داد، چگونه ساندانیس «4» محتاط و با حزم كوشید پادشاه خود را از شروع بجنگ با پارسها منع كند (بند 84- 73- 71). هردوت ضمن نقل اندرزی كه ساندانیس به پادشاه لیدی میدهد عبارتی در وصف این مرد عالم و دانشمند نقل میكند كه نشان میدهد منبع این خبر مردم سارد بودهاند. وی چنین مینویسد: «... یكی از اهالی لیدی كه ساندانیس نام داشت و به عقل و درایت و تدبیر معروف بود و بعلت عقیدهای كه درین مورد اظهار داشت شهرت زیادی بین مردم لیدی دارد ...».
هردوت، ضمن شرح جنگ كرزوس و كوروش (بند 76 ببعد) از شكست كرزوس در آن سوی رود هالیس مطلب زیادی نقل نمیكند، در حالیكه مورخان دیگر از قبیل پولین «5» و ژوستن «6» از آن فراوان صحبت كردهاند. هردوت اولین برخورد كرزوس را با سپاه كوروش
______________________________
(1)-Pantaleon
(2)-Artemis
(3)-Meles
(4)-Sandanis
(5)-Polyen
(6)-Justin
ص: 58
شكست نظامی تلقی نمیكند و معتقد است كه اگر هم كرزوس درین جنگ شكست خورده بعلت حیله و تدبیر جنگی هارپاگ بوده است كه با رفتار خود امید موفقیت او را به یأس مبدل كرد. بدیهی است درین مورد نیز هردوت روایتی را ترجیح داده كه بیشتر با احساسات مردم لیدی سازگار است و شاید مردم لیدی واقعا چگونگی این جنگ را چنین تصور میكردهاند و برای هم اینطور نقل میكردهاند. كمی بعد، در بند 86 و 87، هنگامی كه بنقل صحنه معروف سوزاندن كرزوس مشغول است با عبارتی صریح و آشكار كوروش را باین عمل متهم میكند. در حالیكه، اگر واقعا كرزوس بر پشتهای از هیزم قرار گرفت بطور یقین خود شخصا از روی میل باین كار دست زده است تا مانند سارداناپال «1» خودكشی كند و اسیر دست دشمن نشود. این روایت مؤلف با روایت دیگر مورخان مغایرت دارد از این قبیل است باكشیلید «2» كه روایتی مغایر با روایت او دارد.
نكتهای كه در صحت آن جای تردید نیست اینست كه كرزوس بعد از خلع خود از سلطنت زنده ماند و همانطور كه با آستیاژ خوشرفتاری شد با او نیز خوشرفتاری شد و فاتح پارسی او را محترم داشت. اگر این مطلب مورد قبول باشد، باید نتیجه گرفت كه قطعا كرزوس بقصد خودكشی شخصا بر پشته هیزم قرار گرفته و آنگاه واقعهای غیرمترقبه و شاید مداخله پارسها و كمك طوفان و باران نقشه خودكشی او را متوقف كرده است. بدیهی است مردم لیدی اصولا نسبت به فاتح خود بدبین بودهاند و كوشش داشتهاند در حدود امكان سجایای اخلاقی كوروش و گذشت و بزرگواری او را كوچك جلوه دهند و بهمین جهت، بدون توجه باین نكته مهم كه آتش در مذهب پارسها مقدس است و هرگز پارسها حاضر نمیشوند آنرا با سوزاندن جسد ناپاك آلوده كنند مدعی شدهاند كه كوروش ابتدا پادشاه مغلوب را به سوختن در آتش محكوم كرد و پس از بروز آثار حمایت خداوندی از تصمیم خود منصرف شد و از تقصیر او درگذشت.
تردیدی نیست كه هردوت نیز تحت تأثیر مردم لیدی قرار گرفته و آنچه درینباره نقل
______________________________
(1)-Sardanapal
(2)-Bacchylide
ص: 59
میكند از دهان آنان شنیده است.
داستان افعیهائی كه كمی قبل از سقوط شهر سارد در حوالی این شهر پیدا شدند و كرزوس را مجبور كردند بار دیگر با خدایان بمشورت بپردازد (بند 78) بطور یقین در آسیای صغیر و در بارگاه مقدس شهر تلمسوس «1» واقع در كاری «2» باطلاع مؤلف رسیده و در همین شهر بوده است كه هردوت این افسانه را از دهان مردم شنیده. این پیشگوئی در واقع چندان ارزشی نداشت، زیرا غیبگویان اهل تلمسوس وقتی این پیشگوئی را كردند كه حمله كوروش به سارد قریب الوقوع بود و هركس میتوانست آنرا حدس بزند. اینكه كرزوس بدون اشاره به ارزش این غیبگوئی آنرا در موقع خود با آبوتاب تمام شرح میدهد خود دلیل آنست كه منبع خبر او نسبت باین واقعه اهالی تلمسوس بودهاند.
*** نسبت بصحت قسمتهائی از «تاریخ كرزوس» چندان اعتماد كامل نمیتوان داشت.
مثلا آنچه مؤلف درباره غصب سلطنت لیدی بوسیله ژیژس نقل میكند با روایت مورخان دیگر مباینت دارد. نیكلاد و داماس «3» كه احتمال میرود روایت گزانتوس را نقل كرده باشد معتقد است كه ژیژس یكی از معتمدان پادشاه لیدی بود و از طرف او مأموریت یافت به خارج كشور عزیمت كند و نامزد پادشاه را با خود همراه آورد.
در ضمن سفر ژیژس خود عاشق شاهزاده خانم شد و كوشید او را فریب دهد. ولی همینكه آن شاهزاده خانم به سارد رسید خیانت ژیژس را بر پادشاه فاش كرد. پس ژیژس برای دفاع از جان خود پادشاه را بقتل رساند و بر تاج و تخت سلطنت و ملكه دست یافت.
افلاطون نقل میكند كه ژیژس چوپانی ساده بود و بكمك حلقهای مرموز كه هركس آنرا در دست داشت از نظر نامرئی میشد به كاخ پادشاه وارد شد و در شرایطی كه روشن نیست به پادشاهی رسید. پلوتارك از حوادثی صحبت میكند كه كمتر از روایت دیگران جنبه افسانه دارد. بعقیده این مورخ ژیژس بكمك پادشاهان مجاور
______________________________
(1)-Telmessos
(2)-Carie
(3)-Nicola de Damas
ص: 60
بر ضد پادشاه خود قیام كرد و در جنگ بر او فائق شد و بسلطنت رسید.
درین مقام قصد ما آن نیست كه درباره صحت این روایات مختلف تحقیق كنیم، ولی كثرت اقسام روایات و اختلاف زیادی كه بین آنها مشاهده میشود خود گواه آنست كه سرچشمه آنها از منابعی مختلف است و بطور یقین در هریك از این روایات گویندگان و نقالان قسمتهائی بسلیقه خود افزودهاند و به روایت جنبه افسانه و داستان دادهاند.
روایتی كه هردوت انتخاب كرده از دو جهت از لیدی و مردم این كشور سرچشمه مگیرد.
از طرفی هردوت هوسرانی كاندول را تلقین الهی جلوه میدهد (بند 8) و علت آنرا چیزی غیر از خودستائی معمولی عشاق میداند كه معمولا علاقه دارند همهكس معشوق آنان را تحسین كند. در رفتار ژیژس نوعی بیقیدی و بیاعتنائی به مسائل اخلاقی مشاهده میشود كه در تمدن و اخلاق یونانی بیسابقه است و میتوان آنرا نمونهای از احساسات شهوانی شدن مشرقزمینیان دانست «1». از طرف دیگر شدت عكس العمل و كینه ملكه بقدری با اخلاق و روحیه یونانیان مغایرت دارد كه هردوت خود را ناگزیر میبیند این رفتار شدید را نمونهای از تجدید خوی «وحشیانه» قدیم لیدیها جلوه دهد و برای توجیه این مطلب در بند 10 چنین مینویسد: «... چه در نظر لیدیها و دیگر اقوام وحشی مشاهده اندام عریان ننگی بزرگ محسوب میشود، حتی اگر اندام عریان یك مرد باشد.»
افسانه آتیس «2» فرزند كرزوس نیز چنین است و خصوصیات آسیائی آن محل تردید نمیباشد. یكی از بازیكنان بزرگ این صحنه نجیبزادهایست از اهل فریژی كه خاندان او در گذشته درین محل سلطنت داشتهاند و بعدها دستنشانده لیدی شده بودند.
در این افسانه پدری را مشاهده میكنیم كه برای اینكه فرزندش پابند تنعمات و لذایذ حرمسرا شود و از خانه بیرون نرود برای او زنی انتخاب میكند. چگونه میتوان تردید كرد كه منبع این خبر یكی از نقاط آسیا است؟ با این حال، نكته جالب درین
______________________________
(1)- نظیر افسانه كرزوس در یكی دیگر از آثار مكتوب مشرقزمین در كتاب استر)Esther( درباره آسورئوس)Assureus( و واستی)Vasti( مشاهده میشود.
(2)-Atys
ص: 61
افسانه آنست كه قسمتهای اخیر آنكه در بند 43 تا 45 شرح داده شده شباهتی بیسابقه به تراژدیهای یونان دارد: كسانی كه از راه میرسند و خبر مرگ آتیس را به پادشاه لیدی میدهند، گریهوزاری كرزوس، ورود دسته شكارچیان كه جنازه مقتول جوان را با خود وارد میكنند، وارد شدن آدراست نگونبخت كه برابر كرزوس زانو میزند و تقاضا میكند او را قربانی كند و جواب جوانمردانه پادشاه همه از عوامل یك صحنه تراژدی كامل محسوب میشود.
آن قسمت از «تاریخ كرزوس» كه از لحاظ صحت و درستی بیش از قسمتهای دیگر مورد تردید است، سرگذشت سولون آتنی است. هردوت درباره این سر- گذشت اطلاعات مختلفی از نقاط مختلف كسب كرده كه قسمتهائی از آن منشأ آسیائی ندارد. معلوم نیست هردوت این خبر را از كجا كسب كرده و در كجا و كدام شهر درباره ملاقات و مصاحبه كرزوس و سولون سخنی شنیده است. اگر این ملاقات واقعا صورت گرفته باشد، منبع این خبر باید در آسیا یعنی همانجا باشد كه این ملاقات رویداده است. ولی امكان ندارد آنطور كه هردوت نقل میكند سولون كمی پس از وضع قوانین معروف خود بدربار كرزوس رفته باشد، زیرا سولون قوانین خود را در سال 593 قبل از میلاد وضع كرده، در حالیكه كررزوس در سال 560 یعنی سی و سه سال بعد از وضع آنها بسلطنت رسیده است. حتی جای تردید است كه پای سولون به لیدی رسیده باشد، زیرا باحتمال زیاد او در زمان كرزوس مرده بود.
درین صورت باید قبول كرد كه سرگذشت ملاقات سولون و كرزوس افسانهای بیش نیست و ممكن است این افسانه از آسیا سرچشمه گرفته باشد و احتمالا سولون در زمان آلیات به لیدی رفته باشد، زیرا در آسیا افسانههای دیگری هست كه بموجب آن سولون در سارد با ازوپ «1» و در ملط با تالس ملطی ملاقات كرده است. و نیز احتمال میرود منبع این افسانه شهر آتن و موطن سولون و یا شهر دلف باشد كه مردم آن احترامی زیاد برای این دانشمند قائل بودهاند. اگر این افسانه در یونان پیدا شده باشد، دلیلی نیست
______________________________
(1)-Esope
ص: 62
كه قبل از هردوت به آسیا سرایت كرده باشد. برعكس، هردوت در شرحی كه از صحنه سوزاندان پادشاه نقل میكند اشاره به روایت مردم لیدی میكند، در حالیكه در صحنهای كه كرزوس در میان شعلههای آتش نام سولون را بر زبان جاری میكند این اشاره چندان ضروری بنظر نمیرسد. بدیهی است روایت مردم لیدی حاكی است كه علت تغییر عقیده كوروش مداخله خدایان بوده است نه تجدید خاطره كلام معروف سولون. از طرفی طرز رفتار و كلام پرمعنائی كه هردوت به سولون آتنی نسبت میدهد چندان با شخصیت واقعی این دانشمند یونانی تطبیق نمیكند. پس اگر تضادی در این قسمت مشاهده میشود بدون تردید حاصل كار مؤلف است كه ملاقات سولون و كرزوس را با شاخوبرگ زیاد و با تفصیلی بیش از آنچه تا آن زمان درباره آن سخن میگفتند شرح میدهد. اگر فرض كنیم كه این تضاد منبعی قدیمتر داشته و در همان زمان كه ملاقات كرزوس و سولون رویداده ایجاد شده، چه كسی باید مسئول آن شناخته شود؟ باید حدس زد كه یكی از نقالان از اهل دلف یا آتن كه بیش از مردم آسیا از زندگانی سولون با اطلاع بوده این افسانه را خلق كرده است، زیرا این نقالان بعلت اطلاعی كه بر احوال این مرد داشتهاند بهتر میتوانستهاند به سرگذشت او شاخوبرگ دهند.
*** در هر حال، آنچه هردوت از منابع آسیائی كسب كرده بهمین جا خاتمه مییابد و برای تشخیص منبع بقیه تاریخ لیدی باید متوجه جهتی دیگر شد. احتمال میرود هردوت قسمتی از اطلاعات خود را درباره مهاجرنشینهای لیدی واقع در امبری «1» كه در بند 94 شرح میدهد در مغربزمین و بخصوص در سیسیل و ایتالیا كسب كرده باشد.
سوگندی را كه اهالی آتن یاد كردند و متعهد شدند كه قوانین سولون را مدت ده سال تغییر ندهند هردوت در سرزمین آتیك از مردم یونان شنیده و همچنین است موضوع خروج سولون از شهر آتن بقصد آنكه او را مجبور نكنند در محل قوانین خود را تغییر
______________________________
(1)-Ombrie
ص: 63
دهد. و همچنین در آتیك قبر تلوس را مشاهده كرده و درباره حیات این شخصیت گمنام كه هیچ نویسنده دیگری از او یاد نكرده كسب خبر كرده و سنگ قبر او را خوانده و درباره او از اهل محل تحقیق كرده است (بند 30). سرگذشت هیئتی را كه مردم اسپارت برای خرید طلا نزد كرزوس فرستادند و پادشاه لیدی از آنان پذیرائی شایان كرد هردوت از دهان مردم اسپارت شنیده (بند 69). در همین شهر است كه مورخ افسانه سه پایهای از طلا را كه اهالی اسپارت برای كرزوس فرستاده بودند و بمقصد نرسید از دهان ساكنان آن شنیده (بند 70). روایت او از هر حیث با روایتی كه اهالی ساموس از این واقعه نقل كردهاند اختلاف دارد. در بئوسی «1» از حسن روابط خاندان مرمناد با آرامگاه آمفیارائوس «2» مطلع شده و هم درین ناحیه است كه شمایلها و هدایائی كه از لیدی باین آرامگاه اهدا شده بود از نزدیك مشاهده كرده است (بند 49- 52- 53- 92).
هردوت قسمت مهمی از اطلاعات خود را در دلف بدست آورده است. در این محل هدایای مجلل ژیژس و آلیات و كرزوس را شخصا بچشم دیده و درباره علت اهداء آنها از اهل محل تحقیق كرده و همچنین درباره وزن آنها و تغییر محل بعضی از آنها و مورد استعمال جامها و تفسیر تصاویر و آسیبی كه بیكی از مجسمههای شیر وارد شده و ادعای دروغ اهالی لاكدمون كه مدعی هستند یكی از ظرفهای بزرگ آب این معبد از طرف آنها اهدا شده، در محل از اهالی دلف كسب خبر كرده است. در دلف، در برابر مجسمههای كلئوبیس «3» و بیتون «4» كه اخیرا در نتیجه اكتشافات یك هیئت فرانسوی از زیر خاك بیرون آمده «5» افسانه شجاعت و مردانگی مقدس و مرگ آرام
______________________________
(1)-Beotie
(2)-Amphiaraos
(3)-Cleobis
(4)-Biton
(5)- كشف این دو مجسمه كه در نیمه اول قرن بیستم در نتیجه حفریات هیئت اكتشافات فرانسوی در یونان از زیر خاك بیرون آمده است گواه بارزی است بر صحت قسمتهای مهمی از مطالب تاریخ هردوت مادام كه این دو مجسمه كشف نشده بود ممكن بود در صحت گفتار هردوت در آنجا كه میگوید مجسمه این دو جوان را از برونز در مقابل معبد بنا كردند تردید كرد، ولی كشف این دو مجسمه بعد از چندین صد سال مؤید صحت گفتار هردوت است و نشان میدهد كه آنچه درباره این دو جوان نقل كرده افسانهایست كه حقیقتا بگوش خود از اهالی محل شنیده.
ص: 64
و سعادتمند این دو رادمرد را كه تقریبا در شرایطی نظیر مرگ دو معمار معروف دلفی بنام تروفونیوس «1» و آگامدس «2» رویداد از دهان مردم شنیده. كاركنان معبد دلف برای او شرح دادهاند كه چگونه هاتف این معبد در تاریخ خاندان مرمناد و كرزوس نقشی بزرگ بازی كرده و كفایت و درایتی خاص از خود نشان داده است.
اهمیت نقشی كه این معبد در تاریخ خاندان مرمناد بعهده داشت غیر قابل انكار است. هنگامی كه بعد از قتل كاندول دربار لیدی با هرجومرج و بلاتكلیفی روبرو بود مردم حل مشكل خود را به هاتف این معبد واگذار كردند و هاتف این معبد ژیژس یعنی مؤسس خاندان مرمناد را بسلطنت برگزید. و در همین زمان هاتف معبد واقعه شوم سارد را كه در زمان كرزوس رویداد پیشبینی كرد و بعدها بعلت تقدس این پادشاه تاریخ وقوع آن را چندی بتأخیر انداخت. هاتف این معبد تنها هاتفی بود كه توانست بدرستی بگوید كه پادشاه لیدی در كاخ خود به چه طبخ شگفت و حیرتانگیزی مشغول بود و بعلت همین پیشگوئی صائب بود كه كرزوس او را تنها هاتف صدیق و راستگو تشخیص داد. همین هاتف است كه با بیانی روشن سرنوشت جنگی را كه پادشاه لیدی با پارسها در پیش داشت و آنچه تقدیر درباره ظهور كوروش از دو نژاد پارس و ماد مقدر كرده بود پیشگوئی كرد. هاتف این معبد از قبل گفته بود كه روزی كه فرزند لال كرزوس سخن گوید، آنروز روز بدبختی و فلاكت پادشاه خواهد بود و چنین شد كه او گفته بود.
بطور كلی «تاریخ كرزوس» سراسر مجموعهایست از مطالبی كه برای تجلیل و تمجید از خداوند معبد دلف جمعآوری شده است. مورخ این قسمت از تاریخ خود را با تقریظی آشكار از خداوند این معبد بپایان میرساند و چنین میگوید: «این بود جوابی كه هاتف معبد به فرستادگان لیدی داد، آنها جواب هاتف را به سارد آوردند و به كرزوس باز گفتند. وقتی كرزوس این جواب را شنید، تصدیق كرد كه گناه از او بوده است نه از خداوند.» (بند 91). هردوت درین افسانه كرزوس را از یك طرف
______________________________
(1)-Trophonios
(2)-Agamedes
ص: 65
قربانی خدایان معرفی میكند و علت آنرا چنین میپندارد كه او با بلندپروازیهای خود خشم خدایان را برانگیخته بود (بند 34) و از طرف دیگر او را قربانی سرنوشت و تقدیر جلوه میدهد و مدعی است كه او بكفاره جنایتی كه جد چهارمش مرتكب شده بود از طریق عدالت خداوندی مجازات شد (بند 91). این دو روایت كه هر دو در تاریخ هردوت مشاهده میشود ظاهرا منبعی مختلف دارند و روایت دوم كه مؤلف بیشتر روی آن تكیه میكند بطور یقین از شهر دلف سرچشمه میگیرد.
ص: 66
لیدی تاریخ كرزوس
6- كرزوس فرزند آلیات «1» از نژاد لیدی بود و بر مردمی سلطنت میكرد كه در این سوی رود هالیس «2» سكونت داشتند. این رود كه از قسمتهای جنوبی از بین اقوام سوری «3» و اهالی پافلاگونی «4» سرچشمه میگیرد و رو به باد شمال در دریائی كه به دریای سیاه معروف است میریزد. این پادشاه نخستین پادشاه اقوام وحشی است كه ما میشناسیم. او جمعی از یونانیان را باطاعت و بردگی درآورد و آنان را به پرداخت خراج مجبور كرد و با بعضی دیگر از یونانیان دوست و متحد شد: اقوامی كه او باطاعت و انقیاد خود درآورد عبارت بودند از اقوام یونی «5»، ائولی «6» و دری «7» كه در سرزمین آسیا سكونت داشتند و قومی كه او با خود دوست و متحد كرد عبارت بود از قوم لاكدمون «8» كه در لاكدمون سكونت داشتند. قبل از اینكه كرزوس به سلطنت رسد تمام مردمی كه از نژاد یونانی بودند آزاد میزیستند و حتی هنگام لشگر- كشی سیمریها، كه خیلی قبل از لشگركشی كرزوس اتفاق افتاد «9» و سیمریها توانستند به سرزمین یونی دست یابند، مردمان این سرزمین باسارت و اطاعت تن در ندادند و فقط شهرهای آنها در برابر هجوم سیمریها بغارت رفت.
______________________________
(1)-Alyatte
(2)- امروز رود هالیس را قزل ایرماق مینامند.
(3)- مقصود آن قسمت از اهالی سوریه است كه در سرزمین كاپادوكیه سكونت داشتند (بند 72 همین كتاب)
(4)-Paphlagonie
(5)-Ionie
(6)-Eolie
(7)-Dorie
(8)-Lacedemone
(9)- رجوع شود به بند 15 همین كتاب.
ص: 67
7- بطوری كه بعدا شرح خواهم داد سلطنت لیدی از خاندان هراكلس «1» به خاندان كرزوس كه معروف به خاندان مرمناد «2» بود منتقل شده است. كاندول «3» كه یونانیان میرسیلوس «4» مینامند پادشاه شهر سارر و از نسب آلكایوس «5» پسر هراكلس بوده است. اولین نفر از خاندان هراكلس كه در سارد به سلطنت رسید آگرون «6» پسر نینوس «7»، پسر بلوس «8»، پسر آلكایوس «9» بود. و آخرین نفر این خاندان كه در سارد پادشاهی كرد كاندول پسر میرسوس «10» بود. پادشاهانی كه قبل از آگرون در لیدی سلطنت كردند از خاندان لیدوس «11» پسر آتیس «12» بودهاند و قوم لیدی كه قبل از این پادشاه به قوم مئونی «13» معروف بود از زمان این پادشاه بنام او به قوم لیدی معروف شد. خاندان هراكلس ابتدا از طرف خاندان لیدوس مأمور اجرای امور حكومتی بودند، لیكن كمی بعد باستناد گفته هاتف یكی از معابد خود حكومت را
______________________________
(1)- یكی از افراد خاندان هراكلس مدعی بود كه نسب آنها به خدای خورشید میرسد كه بصورت تیراندازی كه برام كردن شیران مشغول است ظاهر میشد. این همان خدائی است كه لیدیها ساندون)Sandon( و آشوریها بل یا بعل)Bel( مینامند و یونانیان مدعی هستند كه هراكلس معروف است.
(2)-Mermnades
(3)-Candaule
(4)-Myrsilos- محتمل است این كلمه در زبان لیدی قدیم توصیفی از الوهیت بوده باشد و نیز احتمال میرود كه این كلمه اسم شخصی نباشد و فقط عنوانی بوده است كه برای پادشاهان خاندان ساندون بكار میبردهاند.
(5)-Alcaios
(6)-Agron
(7)-Ninos
(8)-Belos
(9)- نكته جالب در این شجرهنسب اینست كه باوس)Belos( كه خود از نسب خداوندی است بعد از نینوس كه از نوع بشر محسوب میشود آمده است.
(10)-Myrsos
(11)-Lydos
(12)- آتیس)Atys( پسر یكی از خدایان كه مانس)Manes( نام داشت (بند 94 همین كتاب)
(13)-Meonie
ص: 68
در دست گرفتند. نسب این خاندان به هراكلس «1» و كنیزی یاردانوس «2» نام میرسید.
سلطنت در این خاندان در خط مستقیم ذكور در طول حیات بیست و دو نسل كه مدت پانصد و پنج سال بود از پدر به پسر منتقل شد و این وضع تا سلطنت كاندول پسر میرسوس ادامه یافت «3».
8- ولی كاندول عاشق زن خود بود و بعلت عشقی كه باو داشت تصور میكرد مالك زیباترین زن جهان است «4». یكی از افراد دسته محافظین او كه ژیژس «5» نام داشت و پسر داسكبلوس بود «6» از مقربان درگاه او شده بود. كاندول بقدری به ژیژس اعتماد داشت كه مهمترین اسرار حكومتی را با او در میان میگذارد. وقتی درباره زیبائی زن خود با او سخن میگفت در ستودن زیبائی او مبالغه میكرد. چون مقدر چنین بود كه كاندول با تیرهبختی روبرو شود، كمی بعد «7» ژیژس را مخاطب قرار داد و چنین گفت: «ژیژس، تصور میكنم آنچه درباره زیبائی زن خود با تو میگویم
______________________________
(1)- هراكلس كه بحكایت افسانههای كهن بجرم قتل ایفیتوس)Iphitos( محكوم ببردگی شده بود بوسیله هرمس)Hermes( در لیدی فروخته شده بود.
(2)-Iardanos
(3)- از این اظهار هردوت چنین استنباط میشود كه بنظر او حد متوسط زندگی یك نسل ذكور در خاندان ساندون بیست و سه سال بوده است. همین حد متوسط است كه هردوت در موارد دیگر برای حساب تاریخ و سنوات بكار میبرد (كتاب دوم بند 142)
(4)- در اینجا قصد هردوت این نیست كه كاندول بعد از ازدواج عاشق زن خود شده باشد.
ظاهرا كاندول قبل از ازدواج عاشق زن خود شده بود و علت ازدواج او همین عشق بوده است. و چون زن او از خاندان كوچكی بود، كاندول بعلت این ازدواج حسن شهرتی نداشت.
(5)-)Gyges( - ژیژس كه ظاهرا در سال 687 قبل از میلاد بسلطنت لیدی رسیده است یكی از شخصیتهائی است كه بعدها نامش در فلسفه و اخلاق وارد شد. حلقه ژیژس یكی از مباحث معروف اخلاق است. این حلقه معروف بقسمی بود كه هربار ژیژس گره آنرا بداخل میكشید خود از چشم مردم ناپدید میشد. معروف است كه او با بكار بردن این تدبیر پادشاه لیدی را بقتل رسانید.
(6)-Daskylos- این شجرهنسب دلیلی است بر اینكه ژیژس و خاندان او ساكن بیتینی)Bithynie( بودهاند، زیرا در این ناحیه شهر مهمی بنام داسكیلوس وجود داشت.
(7)- مقصود كمی بعد از ازدواج او است.
ص: 69
باور نمیداری. آنچه با چشم میتوان دید با گوش نمیتوان شنید «1». پس ترتیب كار را طوری بده كه بتوانی او را لخت و عریان مشاهده كنی.» ژیژس با تعجب فریاد زد:
«ای پادشاه، این چگونه سخن گفتن است كه بمن امر میدهی زن پادشاه خود را لخت و عریان تماشا كنم؟ زنی كه لباس زیرین خود را از تن بیرون میكند در حقیقت عفت و پاكدامنی را از خود میراند. مدتها است كه افراد بشر احكام عاقلانهای را كه باید اساس تعلیم و تربیت آنها را تشكیل دهد كشف كردهاند و یكی از این احكام میگوید هركس باید فقط به مال خود نظر داشته باشد. من اطمینان دارم كه ملكه از زیباترین زنان است، ولی من استدعا میكنم كاری كه با اصول شرافت مخالف است از من طلب مكنی.»
9- ژیژس با این بیان پیشنهاد پادشاه را رد كرد، زیرا بیم داشت در این ماجرا خسرانی بشخص او وارد شود. كاندول پاسخ داد: «ژیژس، اطمینان داشته باش، از من بیم مدار و تصور مكن كه با این بیان قصد آزمایش ترا دارم. از زن من نیز بیم نداشته باش و از اینكه از او صدمهای بتو رسد بیم بر خود راه مده. من ترتیب كار را طوری خواهم داد كه او حتی متوجه نشود كه تو مشغول تماشای او هستی. من ترا باطاقی كه شب را در آن بسر میبرم وارد میكنم و ترا در پشت دری كه بروی اطاق باز میشود پنهان میكنم. همینكه من باطاق وارد شوم، زنم برای خوابیدن باطاق خواهد آمد. نزدیك در، یك صندلی قرار دارد كه زنم بهنگام لخت شدن لباسهای خود را یكیك روی آن قرار میدهد. در موقع این عمل تو فرصت آنرا خواهی داشت كه با خیال راحت او را تماشا كنی. آنگاه وقتی از كنار صندلی بطرف تختخواب میرود تو در پشت او قرار میگیری؛ بر تو است كه طوری از در خارج شوی كه هنگام خروج ترا نبیند.»
10- ژیژس چون نتوانست از قبول این پیشنهاد طفره رود، سرانجام تن برضا داد.
وقتی موقع خواب فرارسید كاندول وی را باطاق خواب هدایت كرد. كمی بعد، زن او نیز از در وارد شد. هنگامی كه زن مشغول كندن لباس خود بود، ژیژس او را
______________________________
(1)- شنیدن كی بود مانند دیدن.
ص: 70
نگریست و وقتی زن بسوی تختخواب رفت و ژیژس در پشت در قرار گرفت از پناهگاه خود خارج شد و از اطاق بیرون رفت. ولی در موقع خروج زن كاندول او را مشاهده كرد و با اینكه متوجه عمل شوهر خود شده بود، بروی خود نیاورد و فریاد نكشید و چنین تظاهر كرد كه متوجه ماجرا نشده، اما در ضمیر خود مصمم شد از كاندول انتقام گیرد، چه در نظر لیدیها و دیگر اقوام وحشی مشاهده اندام عریان ننگی بزرگ محسوب میشود، حتی اگر اندام عریان یك مرد باشد.
11- پس در آن موقع زن كاندول بروی خود نیاورد و طوری جلوه داد كه متوجه چیزی نشده و خونسردی خود را حفظ كرد. ولی همینكه صبح شد چند تن از وفادارترین خدمتگذاران خود را طلب كرد و ژیژس را بحضور طلبید. ژیژس كه تصور میكرد ملكه از ماجرای شب قبل بیخبر است بحضور او شتافت. در گذشته نیز عادت چنین جاری شده بود كه هربار ملكه او را احضار میكرد بحضور او میرفت «1». وقتی ژیژی بحضور ملكه رسید، ملكه با وی چنین سخن گفت:
«ژیژس، اكنون تو میتوانی از دو راه كه من پیشنهاد میكنم یكی را انتخاب كنی.
یا باید كاندول را بقتل رسانی و شخص من و سلطنت لیدی را تصاحب كنی و یا باید خود بیدرنگ كشته شوی تا دیگر درباره هرچیز از كاندول اطاعت نكنی و آنچه را كه مشاهده آن بر تو ممنوع است تماشا نكنی یا باید كاندول كه این دسیسه را ترتیب داده نابود شود و یا تو كه برخلاف اصول اخلاق و ادب اندام عریان مرا مشاهده كردهای از بین بروی.» ژیژس لحظهای از آنچه شنیده بود در حیرت شد، آنگاه با التماس از ملكه استدعا كرد كه او را ناگزیر بانتخاب یكی از این دو راه نكند. ولی او موفق نشد ملكه را از تصمیم خود منصرف كند، و چون حس كرد كه ناگزیر است یا پادشاه را بقتل رساند یا خود بقتل رسد، سلامت خود را
______________________________
(1)- طرز برخورد ژیژس و ملكه در این قسمت از كتاب كاملا عاری از سوءظن بیان شده.
ولی در قسمتهای دیگر كه مربوط به سرگذشت سقوط كاندول است چنین نیست و گاهی این دو شخصیت بصورت عاشق و معشوقی ظاهر میشوند كه برای سرنگون كردن پادشاه و قتل شوهر ملكه باهم توطئه ترتیب میدهند.
ص: 71
ترجیح داد و از ملكه چنین استفسار كرد: «اكنون كه مرا ناگزیر میكنی برخلاف میل و اراده خود پادشاه خود را بقتل رسانم، بسیار مایلم بدانم چگونه میتوانم بر او دست یابم.» ملكه چنین پاسخ داد: «حمله از همانجا شروع خواهد شد كه او مرا لخت بتو نشان داد و در موقع خواب است كه باید بر او دست یابی.»
12- وقتی بدین ترتیب توطئه ترتیب داده شد، ژیژس كه در بند ملكه گرفتار بود و وسیله فرار نداشت و ناگزیر بود یا پادشاه را بقتل رساند و یا خود كشته شود بدنبال ملكه باطاق خواب وارد شد. ملكه خنجری باو داد و او را پشت همان در پنهان كرد. سپس هنگامی كه كاندول بخواب رفت، ژیژس از مخفیگاه خارج شد و او را كشت و خود صاحب تاجوتخت او و عیال او شد. آركیلوك «1» از اهل پاروس «2» كه در همان زمان میزیست از ژیژس در یكی از اشعار قدیم خود یاد كرده است «3».
13- ژیژس سلطنت لیدی را بچنگ آورد و هاتف معبد دلف سلطنت او را تأیید كرد.
ولی اهالی لیدی قتل كاندول را عملی زشت تلقی كردند و چون مسلح بودند طرفداران ژیژس ناگزیر شدند با آنها قرار گذارند كه چنانچه هاتف معبد ژیژس را بپادشاهی برگزیند او پادشاه شود و در غیر اینصورت سلطنت را به خاندان هراكلس باز گرداند. اتفاقا هاتف ژیژس را برگزید و بدین ترتیب سلطنت لیدی باو تفویض شد «4». هاتف معبد اضافه كرده بود كه انتقام خاندان
______________________________
(1)-Archiloque
(2)-Paros
(3)- تصور میرود اشاره هردوت به آركیلوس در این مقام بیشتر در اصل بصورت حاشیهای بوده كه مؤلف بر كتاب خود نوشته و استنساخكنندگان بعدی آنرا در متن وارد كردهاند.
(4)- این روایت شباهت زیادی بروایتی دارد كه از دیگر مورخین باقی مانده و به موجب آن ژیژس در نتیجه طغیان عمومی مردم بسلطنت رسید. تاریخ هردوت ج1 72 لیدی تاریخ كرزوس ..... ص : 66
ص: 72
هراكلس از چهارمین نفر «1» از اخلاف ژیژس گرفته خواهد شد ولی نه اهالی لیدی و نه پادشاه جدید تا وقتی كه این پیشگوئی تحقق یافت كمترین توجهی بآن نكرده بودند.
14- این بود چگونگی بسلطنت رسیدن خاندان مرمناد و سقوط خاندان هراكلس «2».
وقتی ژیژس به پادشاهی رسید، برای تجلیل از معبد دلف هدایای زیادی بآن معبد فرستاد. در معبد دلف هدایای زیادی از نقره از او باقی است. غیر از نقره اشیاء دیگری از طلا بمقدار زیاد برای معبد فرستاد كه بین آنها یكی بیش از همه قابل ذكر میباشد و آن عبارتست از شش جام طلا كه ژیژس به معبد دلف تخصیص داد. این جامهای طلا در خزانه اهالی كورنت «3» موجود است و وزن آن سی تالان است (حقیقت آنست كه این گنجینه متعلق به دولت كورنت نیست بلكه متعلق به كیپسلوس «4» پسرائسیون «5» میباشد). تا جائیكه ما اطلاع داریم بعد از میداس «6» پسر گوردیاس «7» پادشاه فریژی «8»، نخستین فرد از اقوام وحشی كه بمعبد دف هدایائی فرستاد ژیژس پادشاه لیدی بود. میداس تخت پادشاهی خود را كه یكی از اشیاء دیدنی بود و بهنگام دادرسی در منظر عام بر روی آن مینشست به معبد دلف اهدا كرد.
این تخت را در همان محل قرار دادهاند كه جامهای ژیژس قرار دارد. اهالی دلف
______________________________
(1)- در متن هردوت پنجمین نفر گفته شده، ولی چون بین ژیژس و كرزوس سه پادشاه دیگر بیش نبود (آردیس- سادیات- آلیات) پس میتوان گفت كه كرزوس نفر چهارم از اعقاب ژیژس بوده است و اینكه هردوت او را پنجمین نفر از اعقاب او دانسته اشتباه سادهای بیش نیست و شاید ناشی از مداخله استنساخكنندگان بعدی باشد.
(2)- در اینجا شرح مطلبی كه هردوت در آغاز بند 7 بآن اشاره كرده است خاتمه مییابد.
(3)-Corinthe
(4)-Kypselos- درباره كیپسلوس رجوع شود به كتاب پنجم هردوت- بند 92
(5)-Eetion
(6)-Midas
(7)-Gordias
(8)-Phrygie
ص: 73
طلا و نقرهای را كه بدان اشاره كردم بنام اهداءكننده آن ژیگاد مینامند «1».
وقتی ژیژس به سلطنت لیدی رسید سپاهی برای تسخیر كشور ملط «2» و سمیرن «3» فرستاد و شهر كولوفون «4» را تسخیر كرد. ولی چون در مدت سی و هشت سال سلطنت خود بهیچ اقدام مهم دیگری دست نزد بیش از این درباره او صحبت نمیكنیم و سخن را به پسرش آردیس «5» كه بعد از او بسلطنت رسید اختصاص میدهیم.
15- این پادشاه پرین «6» را تسخیر و كشور ملط را اشغال كرد. در زمان سلطنت او اقوام سیمری كه در برابر اقوام بیانگرد سیت «7» ناگزیر به ترك محل سكونت خود شدند به آسیا آمدند و تمام شهر سارد را باستثنای قسمت ارك آن اشغال كردند. «8»
16- آردیس مدت چهل و نه سال سلطنت كرد و پس از او پسرش سادیات «9» جانشین او شد و او نیز مدت دوازده سال سلطنت كرد، و پس از او پسرش آلیات «10» به سلطنت رسید. این پادشاه باسیاگزار پادشاه قوم ماد و پسرش دیوكس «11» جنگید و اقوام سیمری را از آسیا بیرون كرد «12». و نیز شهر سمیرن را كه مهاجرین كولوفون
______________________________
(1)- هردوت كه این نام را در دلف شنیده، آنرا همانطور كه اقوام دری)Dorie( تلفظ میكردهاند ذكر كرده.
(2)-Milet
(3)-Smyrne
(4)-Colophon
(5)-Ardys
(6)-Priene
(7)-)Scythes( نام دیگر سیتها «سكاها» است.
(8)- بند 103 همین كتاب و بند 11 و 12 كتاب چهارم.
(9)-Sadyate
(10)-Alyatte
(11)-Diokes- بند 73 و 74 همین كتاب.
(12)- قبل از آلیات، آسوربانیپال پادشاه معروف آشور و مادیس)Madyes( سكائی و ساكنین شهر ملط نسبت به قلع و قمع اقوام سیمری كارهائی كرده بودند و آلیات در حقیقت اقدامات آنها را تكمیل كرد.
ص: 74
تأسیس كرده بودند تسخیر كرد و به كشور كلازومنها «1» لشگر كشید. درین لشگر- كشی نه تنها نتیجه موردنظر حاصل نشد، بلكه آلیات متحمل شكستی وخیم شد.
17- آلیات در زمان سلطنت خود اقدامات دیگری كرد كه از هر حیث شایسته ذكر است و آن چنین است «2»: آلیات جنگی را كه پدرش با اهالی ملط آغاز كرده بود ادامه داد. او خود شخصا در حمله به شهر و محاصره آن حاضر بود و این كار را بترتیب زیر انجام داد: حمله موقعی شروع میشد كه محصول دهات آماده درو بود. سپاهیان بآهنگ سیرنكس «3» و چنگ و نیهای زیروبم «4» حركت میكردند.
وقتی آلیات به سرزمین ملط میرسید خانههای دهات را ویران نمیكرد و آنها را دستخوش شعلههای آتش نمیساخت؛ درهای خانهها را از جا نمیكند و همهچیز را بر جای خود باقی و برقرار میگذارد، و فقط میوههای درختان و محصول زمین را دستخوش غارت میكرد و از همان راهی كه رفته بود بازمیگشت. چون اهالی ملط بر دریا تسلط داشتند محاصره آنها از راه خشگی اقدامی بینتیجه بود. اما علت اینكه پادشاه لیدی خانهها را ویران نمیكرد این بود كه اهالی ملط پناهگاه- های خود را از دست ندهند و بزراعت و بذرافشانی ادامه دهند تا پادشاه لیدی بتواند
______________________________
(1)-Clazomenes
(2)- هردوت ضمن اشاره به اقدامات دیگری كه بقول او «از هر حیث شایسته ذكر» است به جنگ ملط اشاره میكند. ولی علت اینكه این جنگ در نظر او این اندازه مهم جلوه میكند این نیست كه هدف آن تسخیر شهر ملط بوده است. علت توجه او باین جنگ چگونگی جریان شگفت و حوادث بدیع و حیرتآور آن است.
(3)-)Syrinx( نوعی فلوت بود كه از چندین تیغه موازی تشكیل میشد. این آلت موسیقی كه در ایلیاد نیز از آن یاد شده (فصل ده- بند 13) مهمترین آلت موسیقی چوپانان عهد باستان بوده است.
(4)- ترجمه تحت اللفظی اصطلاحی كه هردوت برای زیروبم بكار برده «مؤنث و مذكر» است. بعضی عقیده دارند كه مقصود مورخ این بوده كه در سپاه كرزوس دو دسته نینواز وجود داشته كه یك دسته آن مرد و دسته دیگر زن بودهاند، و علت اینكه مورخ بخصوص باین مطلب اشاره میكند اینست كه خصوصیات این لشگركشی را كه به تفریح و عیاشی بیشتر شباهت داشت كاملا مجسم كند.
ص: 75
در مهاجمات بعدی حاصل رنج و نتیجه زحمت آنها را بیغما برد.
18- جنگی كه بدین ترتیب در زمان او آغاز شد مدت یازده سال ادامه یافت و در این مدت اهالی ملط متحمل دو شكست بزرگ شدند. این دو شكست یكی در خاك خود آنها در لیمنیون «1» و دیگری در دشت مآندر «2» اتفاق افتاد. در مدت شش سال از یازده سال كه جنگ ادامه داشت «3»، سادیات پسر آردیس بر لیدی سلطنت میكرد و او بود كه مدت شش سال هرسال سرزمین ملط را با سپاهیان خود اشغال میكرد.
و نیز در زمان او بود كه این جنگ آغاز شد. مدت پنج سال دیگر جنگ در زمان آلیات پسر سادیات ادامه یافت، و بشرحی كه قبلا گفته شد این جنگ در زمان سادیات آغاز شد و پس از او آلیات با شدت بادامه دادن آن مشغول شد. باستثنای ساكنین كیوس «4» هیچیك از اهالی یونی «5» حاضر نشدند بكمك اهالی ملط بشتابند و بار این جنگ را برای آنان سبك كنند. كمك اهالی كیوس به ساكنین ملط در حقیقت برای جبران كمكی بود كه اهالی ملط هنگام جنگ ساكنین كیوس با اقوام اریتره بآنها كرده بودند.
19- در سال دوازدهم جنگ، وقتی لشگریان بسوزاندن محصول مشغول بودند واقعهای كه نقل میكنیم اتفاق افتاد: همینكه محصول شعلهور شد، باد شعلههای آتش را بیكی از معابد آتنا «6» كه آسزیا «7» نام داشت سرایت داد و معبد شعلهور
______________________________
(1)-LImeneion
(2)-Meandre
(3)- آنچه درین بند درباره تعداد سالهائی كه جنگ ملط ادامه داشت گفته شده و بخصوص اینكه مدت شش سال از جنگ در زمان سادیات و پنج سال آن در زمان آلیات بوده با گفته هردوت در قسمت اول همین بند تطبیق نمیكند، چه در قسمت اول این بند هردوت گفته بود: «جنگی كه بدین ترتیب در زمان او آغاز شد مدت یازده سال ادامه یافت.» ظاهرا عبارت اخیر نوعی یادداشت اضافی است كه هردوت بعدا بدون توجه بگفته قبلی خود اضافه كرده است.
(4)-Chios
(5)-Ionie
(6)-Athena
(7)-Assesia
ص: 76
شد و سوخت. در آن موقع كسی باین امر توجه نكرد، ولی بعد وقتی سپاهیان بسوی سارد مراجعت كردند آلیات سخت بیمار شد. چون بیماری او ادامه یافت كسانی به معبد دلف فرستاد تا از خداوند درباره بیماری او استفسار كنند. ممكن است كسانی او را بانجام این عمل تشویق كرده باشند و یا خود شخصا چنین تصمیم گرفته باشد. وقتی فرستادگان به معبد دلف رسیدند هاتف معبد «1» بآنان پاسخ داد كه جواب پرسش آلیات وقتی داده خواهد شد كه معبد آتنا واقع در آسزیا را كه سپاهیان او در سرزمین ملط مشتعل كرده بودند از نو بنا كند.
20- شرح این ماجرا آنطور كه اهالی دلف برای من نقل كردهاند چنان بود كه گذشت. ولی اهالی ملط مطالب دیگری بر آن افزودهاند كه چنین است: پریاندر «2» پسر كیپسلوس «3» كه با تراسیبول «4» فرمانروای ملط بعلت مهماننوازی او روابطی دوستانه داشت، از جوابی كه هاتف به آلیات داده بود مطلع شد «5». پس كسانی نزد تراسیبول فرستاد و او را از ماجرا مطلع كرد تا بموقع تصمیمی باقتضای وقت اتخاذ كند «6». چنین بود چگونگی ماجرا بشرحی كه اهالی ملط نقل میكنند «7».
______________________________
(1)- در اصطلاح یونانیان پیتی)Pythie( در حقیقت سخنگو و نماینده خداوند در معابد قدیم بود و الهام خداوندی را بوسیله پیامی كه هاتف)Oracle( گفته میشد به بنی- نوع بشر منتقل میكرد.
(2)-Periandre
(3)-Kypselos
(4)-Thrasybule
(5)- این نخستین بار نبود كه پاسخ هاتف معابد كه در جواب سؤال اشخاص داده میشد باطلاع دیگران میرسید. ظاهرا در معابد یونان كه از خداوندان بوسیله هاتف استشاره میشد سر نگهداری و امانتداری چندان رعایت نمیشد.
(6)- چون برای تجدید بنای معبد آتنا لازم بود كه آلیات با اهالی ملط صلح كند، تراسیبول كه بوسیله پریاندر از پاسخ هاتف دلف مطلع شده بود میتوانست خود را برای پذیرفتن نماینده او و تحمیل شرایط خود مهیا كند.
(7)- از این عبارت ممكن است چنین نتیجه گرفت كه فقط آنچه درباره پریاندر و تراسیبول گفته شد از قول اهالی ملط بوده است، ولی صحیح آنست كه آنچه نیز هردوت در بند بعد درباره اقدامات تراسیبول نقل میكند از قول اهالی ملط بدانیم.
ص: 77
21- همینكه آلیات از گفته هاتف معبد دلف مطلع شد نمایندهای به سرزمین ملط فرستاد و از تراسیبول و اهالی ملط تقاضا كرد برای مدت زمانی كه تجدید بنای معبد بطول میانجامد متاركهای بین دو طرف برقرار شود. در همین هنگام كه فرستاده آلیات بسوی ملط در حركت بود، تراسیبول كه قبلا از ماجرا اطلاع داشت و میدانست كه آلیات كسی نزد او خواهد فرستاد نقشهای طرح كرد بدین شرح:
وی امر كرد آنچه گندم در داخل شهر یافت میشد و متعلق به خود او یا دیگران بود در میدان شهر انباشته كنند و دستور داد كه اهالی ملط در موقعی كه او اشاره میكند به نوشیدن شراب بپردازند و دستهدسته شادان و خندان به دیدوبازدید هم مشغول شوند.
22- مقصود تراسیبول از دادن این اوامر آن بود كه فرستاده سارد پس از مشاهده انبوهی از غلات و مردمی كه در شادی و شعف غوطهور بودند آنچه در ملط دیده است برای پادشاه خود نقل كند. اتفاقا چنین شد و وقتی فرستاده سارد این صحنه- سازی را مشاهده كرد مأموریتی كه از طرف پادشاه لیدی داشت انجام داد و به سارد مراجعت كرد. و بطوریكه من تحقیق كردهام همین امر موجب استقرار صلح شد و موجبی دیگر برای صلح وجود نداشت. آلیات تصور میكرد كه در ملط قحطی شدید حكمفرما است و اهالی این شهر خسته و فرسوده شدهاند و در نهایت فقر و عسرت زندگی میكنند. ولی وقتی فرستاده او از ملط مراجعت كرد خلاف آنچه او تصور میكرد بعرض او رسانید. بدنبال این واقعه صلحی براساس مودت و اتحاد متقابل بین دو طرف برقرار شد. آلیات در آسزوس «1» بجای یك معبد دو معبد برای آتنا بنا كرد و كمی بعد از بیماری شفا یافت. این بود چگونگی جنگ آلیات با تراسیبول و اهالی ملط.
23- كسی كه پاسخ هاتف دلف را برتراسیبول فاش كرد پریاندر «2» پسر كیپسلوس «3»
______________________________
(1)-Assesos
(2)-Periandre
(3)-Kypselos
ص: 78
بود «1». پریاندر در كورنت «2» سلطنت میكرد و بطوریكه اهالی این كشور نقل میكنند و اهالی جزیره لسبوس «3» نیز آنرا تأیید میكنند «4» پریاندر در طول حیات خود ماجرائی بس شگفت و حیرتانگیز داشته است: آریون از اهل متیمن «5» بر دوش یك نهنگ دریائی به تنار «6» آمده بود. وی نوازنده چنگ بود و با آهنگ چنگ آواز میخواند و هیچكس بر او سبقت نداشت و تا جائیكه ما اطلاع داریم نخستین كسی است كه این نوع آواز سروده و آنرا نامی مخصوص نهاده «7» و در كورنت ترنم كرده است.
24- بطوریكه اهالی كورنت نقل میكنند. پس از آنكه آریون مدتی طویل نزد پریاندر زندگی كرد به آنسوی دریاها یعنی سیسیل و ایتالیا رفت و وقتی در این دو كشور پول زیادی بچنگ آورد قصد كرد از نو به كورنت مراجعت كند. پس، از شهر تارانت «8» عزیمت كرد و چون بهیچكس بیش از اهالی كورنت اعتماد نداشت با یك كشتی كورنتی كه كاركنان آن نیز از اهل كورنت بودند سفر كرد. وقتی كشتی از ساحل دور شد، كاركنان آن نقشهای كشیدند كه آریون را از كشتی بدریا اندازند و اموالش را تصرف كنند. چون آریون از قصد آنها مطلع شد بتضرع و زاری پرداخت و از آنها تقاضا كرد اموال او را حفظ كنند و دست تجاوز به حیاط او دراز
______________________________
(1)- هردوت در بند 20 قبلا پریاندر را معرفی كرده است. این توضیح اضافی در این بند شاید بآن علت بوده است كه مؤلف داستان مربوط به آریون را ابتدا جداگانه تحریر كرده و سپس آنرا در محل فعلی آن جای داده و سعی كرده است مطلب را با جمله «كسی كه پاسخ هاتف دلف را به تراسیبول داد» بقسمت اخیر بند 22 وصل كند.
(2)-Corinthe
(3)-Lesbos
(4)- درینجا هردوت بعقیده اهالی جزیره لسبوس بعنوان عقیده شهودی كه با آریون بودهاند استناد میكند.
(5)-Methymne- متیمن یكی از شهرهای جزیره لسبوس بود.
(6)-Tenare
(7)-Dithryambes
(8)-Tarente
ص: 79
نكنند. ولی آریون نتوانست كاركنان كشتی را به قبول پیشنهاد خود راضی كند و اینان باو تكلیف كردند كه اگر خواهان آنست كه قبری در خشگی برای او بنا كنند شخصا خود را بقتل رساند و در غیر اینصورت در دم خود را بدریا افكند «1». وقتی آریون از ادامه این جدال مأیوس و ناامید شد، از ملاحان تقاضا كرد كه چون در تصمیم خود راسخاند لا اقل اجازه دهند كه او قبل از خودكشی با لباس مجلل آوازهخوانی «2» بر قسمت عقب كشتی قرار گیرد و آواز بخواند. ملاحان از اینكه آواز بهترین خواننده جهان را خواهند شنید «3» اظهار رضایت كردند و از قسمت عقب كشتی دور شدند و در وسط آن قرار گرفتند. آریون لباس خود را در بر كرد، چنگ خود را بدست گرفت و در عقب كشتی ایستاد و یك آهنگ مذهبی هیجانانگیز را سراسر نواخت و در پایان آهنگ، با همان وضعی كه داشت، با لباسهای خود بدریا جستن كرد. ملاحان بادبان كشتی را بسوی كورنت كشیدند. بطوریكه نقل كردهاند نهنگی آیون را بر دوش گرفت و او را به تنار «4» رسانید. پس آریون قدم بر خاك نهاد و با لباس بسوی كورنت شتافت و بمحض ورود به شهر ماجرا را برای پریاندر نقل كرد. پریاندر كه بگفته او باور نداشت نگاهبانانی برای مراقبت او گماشت و خود منتظر شد تا ملاحان از راه برسند. همینكه ملاحان وارد شدند آنها را بحضور طلبید و از آنها پرسید آیا از آریون خبری دارند.
ملاحان پاسخ دادند كه او را در ایتالیا سالم دیدهاند و آخرین بار او را در شهر
______________________________
(1)- یونانیان باستان برای كفنودفن میت اهمیتی خاص قائل بودند و بهمین جهت است كه كاركنان كشتی به آریون پیشنهاد كردند خودكشی كند تا آنها مقبرهای برای او در خشگی بنا كنند.
(2)- در یونان باستان نوازندگان چنگ برای جلب كردن توجه مردم مانند خوانندگان امروز توجهی خاص به آرایش خود داشتند. برای تجسم نمونهای از این لباس و آرایش مجسمه آپولون را در موزاژت)Musagete( باید در نظر آورد و یا بگفته شخص هردوت در بند 152 مراجعه كرد كه توصیفی جالب از لباس یكی از سخنسرایان یونی كرده است.
(3)- معلوم میشود این تبهكاران یونانی مردمانی خشن و بیذوق نبودهاند!
(4)-)Tenare( - برجستگی از خاك یونان در قسمت جنوب لاكونی.
ص: 80
تارانت در وضعی بسیار خوب مشاهده كردهاند. درین هنگام آریون با همان لباس كه خود را بدریا افكنده بود در برابر آنها حاضر شد. ملاحان چنان دچار وحشت و هراس شدند كه در دم به جنایت خود اعتراف كردند. این بود آنچه اهالی كورنت و لسبوس نقل كردهاند. در تنار نیز شمایل كوچكی از برونز موجود است كه آریون را بصورت مردی كه بر دوش یك نهنگ نشسته مجسم میكند «1»
25- آلیات پادشاه لیدی كه مدتها بعد از جنگ با اهالی ملط پس از پنجاه و هفت سال سلطنت درگذشت، «2» وقتی از آن بیماری شفا یافت دومین شخص خاندان مرمناد را با هدایائی به معبد دلف فرستاد «3». این هدایا كه از دیگر هدایائی كه باین معبد فرستاده شده دیدنیتر است بوسیله گلوكوس «4» از اهل كیوس ساخته شده بود و این مرد نخستین كسی است كه فن جوش دادن آهن را اختراع كرده است. این هدایا عبارت بود از جام بزرگی از سیم با پایهای از آهن كه قسمتهای آن باهم جوش داده شده بود.
26- پس از مرگ آلیات پسرش كرزوس كه در آن موقع سی و پنج سال داشت جانشین او شد. كرزوس از بین اقوام یونانی نخست مزاحم مردم افز «5» شد. وقتی اهالی
______________________________
(1)- تصویر آریون كه بر دوش نهنگ قرار گرفته بر روی سكههای شهر متیمن)Methymne( نیز مشاهده شده. شمایلی كه هردوت بآن اشاره میكند در یكی از معابد پوزیدون)Poseidon( موجود بوده و پوزانیاس (جلد سوم- بند 25) نیز بآن اشاره كرده است؛ الین)Eline( مدعی است كه نوشتهای بر روی آن دیده كه عین آنرا نقل كرده است)Hist .anim .XIII ' 45( .
(2)- فوت او بطور یقین بلافاصله پس از پایان جنگ با اهالی ملط اتفاق نیفتاده، زیرا این جنگ كه یازده سال طول كشید و فقط پنج سال آن در زمان آلیات بود در آغاز دوره پنجاه و هفت ساله سلطنت او بوده است نه در قسمت اخیر آن. درباره وقایعی كه درین فاصله روی داده رجوع شود به بند 74 همین كتاب.
(3)- پوزانیاس این هدایا را مشاهده كرده و شرح مبسوطی درباره آن دارد (پوزانیاس- كتاب ده- بند 16)
(4)-Glaucos
(5)-Ephese
ص: 81
افز شهر خود را در محاصره سپاه كرزوس دیدند شهر را به آرتمیس «1» سپردند و معبد او را با ریسمانی به حصار استحكامات شهر متصل كردند «2». فاصله معبد با شهر قدیم «3» كه در آن هنگام در محاصره بود از هفت ستاد تجاوز نمیكرد. از این قرار كرزوس از بین اقوام یونانی نخست به اهالی افز حمله برد و سپس بتدریج یكی پس از دیگری به اقوام یونی «4» و ائولی «5» به بهانههای مختلف حمله كرد. از آنها كه میتوانست با اتهام مختصر بهانهجوئی كند چنین كرد و نسبت بآنها كه ممكن بود اتهامات بزرگتری وارد كند از اختراع بهانههای بزرگ خودداری نكرد.
27- وقتی بدین ترتیب یونانیان ساكن آسیا منكوب و باجگزار شدند، كرزوس بفكر افتاد ناوگانی ترتیب دهد و به یونانیان ساكن جزایر نیز حمله برد. كرزوس تمام مقدمات امر را برای ساختن نیروی دریائی فراهم كرد، ولی در همین هنگام بیاس «6» از اهل پرین «7» و بقولی دیگر پتیاكوس «8» از اهل میتیلن «9» به سارد وارد شد «10» كرزوس از این شخص پرسید آیا خبر تازهای درباره یونانیان دارد «11». جوابی كه
______________________________
(1)-Artemis- آرتمیس یا مارس)Mars( خداوند جنگ و ستیز بود.
(2)- در نظر یونانیان ایجاد این ارتباط مادی بوسیله ریسمان بین معبد آرتمیس و حصار شهر در حقیقت حصار را مشمول امتیازات و احترامات معبد میكرد و استحكامات شهر مانند خود معبد مصونیت مییافت.
(3)- شهر قدیم افز بر روی دامنه تپههای جنوب كایستور)Caystors( قرار داشت.
در زمان هردوت محلههای جدیدی در دشت، در جهت آرتمیزیون)Artemision( تأسیس شده بود و شهر از اینجانب توسعه مییافت.
(4)-Ionie
(5)-Eolie
(6)-Bias
(7)-Priene
(8)-Pittacos
(9)-Mytilene
(10)- بیاس و پتیاكوس هردو از جمله گروه معروف «هفت نفر ریشسفیدان متفكر» یونان بودند.
(11)- درین عبارت مقصود هردوت از یونان مجموع دنیای متمدن یونان وقت بوده است كه شامل تمام جزایر شرقی دریای مدیترانه میشد.
ص: 82
شنید چنان بود كه كرزوس دردم امر داد كارهای مربوط به ساختن كشتیها متوقف شود. بیاس چنین گفته بود: «ای پادشاه، یونانیان ساكن جزایر دستهدسته بخرید هزاران اسب مشغولاند و قصد آنها اینست كه از راه خشگی به سارد و كشور تو حمله برند.» كرزوس كه گفته او را صحیح تصور میكرد چنین پاسخ داد: «امیدم آنست كه خداوندان این فكر را در مغز ساكنان جزایر بپروراند و آنها را برانگیزد كه به سرزمین لیدی بیایند و به فرزندان لیدیها با سوار نظام خود حمله برند!» مخاطب كرزوس بوی چنین جواب گفت: «ای پادشاه، بنظر چنین میرسد كه تو از صمیم قلب آرزومندی ساكنان جزایر را بر اسبهای آنها در خشگی غافلگیر كنی و ازین حیث حق با تو است «1». ولی تصور میكنی ساكنان جزایر بنوبه خود چه چیز آرزو دارند؟ همینكه آنها از قصد تو بساختن كشتی و حمله از راه دریا مطلع شدند از خداوندان مسئلت كردند كه چنین شود تا لیدیها را بانتقام یونانیان ساكن خشگی كه باسارت آنها درآمدهاند در دریا غافلگیر كنند.» بطوریكه نقل میكنند، كرزوس از این پاسخ بسیار خشنود شد و چنین عقیده پیدا كرد كه گفته مخاطب او كاملا بجا و صحیح است. بدین ترتیب به گفته او باور كرد و فرمان داد كارهای مربوط به ساختن تسلیحات دریائی متوقف شود. این بود چگونگی عقد معاهده دوستی بین كرزوس و یونانیان ساكن جزایر.
28- مدتی گذشت و تقریبا تمام اقوامی كه در این سوی رود هالیس سكونت داشتند باستثنای اقوام سیلیسی «2» و لیسی «3» باطاعت و فرمانبرداری از كرزوس تن دردادند.
كرزوس غیر از این دو قوم تمام اقوام دیگر را مطیع خود كرده بود و یا خود آنها از او اطاعت كرده بودند و این اقوام عبارت بودند از اقوام لیدی، فریژی، میزی «4»
______________________________
(1)- اهالی لیدی در زمان كرزوس از بهترین افراد سوار محسوب میشدند (بند 79 و بندهای بعد همین كتاب).
(2)-Cilicie
(3)-Lycie
(4)-Mysie
ص: 83
ماریاندینی «1»، كالیب «2»، پافلاگونی «3»، تراستینی «4»، تراسبیتینی «5»، كاری «6»، یونی «7». دری «8»، ائولی «9»، پامفیلی «10».
29- وقتی این اقوام باطاعت كرزوس تن دردادند و كرزوس آنها را به كشور لیدی ضمیمه كرد، سارد بصورت شهری ثروتمند و با رونق درآمد و تمام متفكران «11» و دانشمندان یونان آن زمان هریك بنوعی «12» باین شهر روی آوردند. یكی از این
______________________________
(1)-Mariandynie
(2)-Chalybe- اكثر نویسندگان باستان برخلاف هردوت اقوام كالیب را ساكن آن سوی هالیس دانستهاند نه این سوی این رود.
(3)-Paphlagonie
(4)-Thrace Thyniens
(5)-Thrace Bithyniens
(6)-Carie
(7)-Ionie
(8)-Dorie
(9)-Eolie
(10)-Pamphylie- اقوامی كه هردوت در اینجا از آنها یاد میكند همانها هستند كه بوسیله كرزوس یا گذشتگان او تحت انقیاد و اطاعت لیدیها درآمده بودند. ذكر كردن نام اقوام لیدی در رأس این اقوام در حقیقت از لحاظ جغرافیائی به تكمیل فهرست اسامی این اقوام كمك میكند، لیكن باید گفت كه این فهرست كامل نیست و بسیاری از اقوامی كه هردوت در قسمتهای بعد از آنها یاد میكند در اینجا فراموش شدهاند. برعكس، درین فهرست هردوت از اقوامی نظیر اقوام تراسبیتینی صحبت میكند كه ظاهرا او از آنها اطلاعی نداشته (كتاب پنجم- بند 75). از طرف دیگر قوم كالیب، كه در این فهرست از آنها یاد شده در دیگر قسمتهای كتاب مؤلف ذكری از آنها نیست، در حالیكه در كتاب سوم در فهرست ساتراپنشینها و در كتاب پنجم ضمن توصیف سپاه خشایارشا ممكن بود بآن اشاره كند.
با این حال تصور نمیرود كه این قسمت از كتاب هردوت متعلق به خود او نباشد و بعد از او بر آن اضافه شده باشد.
(11)- كلمات متفكران و دانشمندان درین قسمت بمعنای جدی و خالی از قصد تمسخر بكار برده شده، در حالیكه در كتاب دوم، بند 49 و كتاب چهارم، بند 95 مؤلف این كلمات را بطور زننده و نیشدار استعمال كرده.
(12)- ظاهرا مقصود هردوت از بكار بردن اصطلاح «هریك بنوعی» اینست كه عقلاء و متفكرین یونانی در زمان و شرایطی مختلف به سارد عزیمت كردند، یكی در یك زمان و دیگری در زمان دیگر، یكی بدلیلی خاص و دیگری بدلیلی دیگر.
ص: 84
عقلا و متفكران سولون «1» از اهل آتن بود. سولون كه بدعوت اهالی آتن قوانینی برای آنها وضع كرده بود مدت ده سال از یونان دور شد. ظاهرا علت اصلی مسافرت او حس كنجكاوی او بود، ولی علت واقعی غیبت او از یونان این بود كه ناگزیر نشود بعضی از قوانینی را كه وضع كرده بود لغو كند. زیرا اهالی آتن نمیتوانستند قوانین سولون را بدون رضایت او لغو كنند، چه قبلا بموجب سوگندی كه با تشریفات خاص یاد كرده بودند متعهد شده بودند قوانین او را مدت ده سال بموقع اجراء گذارند.
30- در هر حال، یا بدلیل مذكور و یا بقصد سیاحت و جهانگردی، سولون كشور خود را ترك گفت و ابتدا به مصر نزد آمازیس «2» و سپس به سارد نزد كرزوس رفت «3». در سارد كرزوس او را در قصر پادشاهی سكونت داد. دو سه روز بعد از ورود او خدمتگزاران كرزوس بفرمان پادشاه سولون را در میان گنجینهها و خزاین او گردش دادند و عظمت و توانگری و ثروت آنرا را باو نشان دادند. پس از آنكه سولون تفریحكنان خزاین و گنجینهها را تماشا كرد، كرزوس او را مخاطب قرار داد و چنین گفت «4»: «ای میهمان آتنی من، شهرت عقل و درایت و سیاحتها و جهانگردیهای تو بگوش ما نیز رسیده است. شنیدهایم كه در نتیجه عشق به فضل و دانش و حس كنجكاوی زیاد در بسیاری از كشورها گردش و سیاحت كردهای.
بهمین جهت هوس كردهام سؤالی بر تو مطرح كنم: آیا تاكنون كسی را میشناسی كه خوشبختترین موجود جهان باشد؟» كرزوس از آن جهت این سؤال را
______________________________
(1)-Solon
(2)-Amasis
(3)- باید توجه كرد كه در مدتی كه قوانین سولون در یونان اجراء میشد، نه آمازیس در مصر بسلطنت رسیده بود و نه كرزوس در لیدی (رجوع شود به توضیح خارج از متن).
(4)- در صحت مصاحبه سولون و كرزوس تردید است، زیرا كرزوس در سال 560 قبل از میلاد در لیدی به سلطنت رسید، در حالیكه سولون مدتها قبل از این تاریخ در سال 594 قبل از میلاد در آتن صاحب سمتی عالی بود. در اینصورت احتمال میرود موقعی كه مؤلف به مسافرت طویل خود پرداخت هنوز كرزوس در لیدی به سلطنت نرسیده بوده است.
ص: 85
مطرح كرد كه خود را خوشبختترین موجود جهان میدانست. ولی سولون دور از تملقگوئی و در نهایت صداقت و درستی پاسخ داد: «آری ای پادشاه، این شخص تلوس «1» از اهل آتن است.» كرزوس كه از پاسخ او متحیر شده بود دردم چنین پرسید: «بچه دلیل عقیده داری كه تلوس خوشبختترین موجود جهان است؟» سولون پاسخ داد: «تلوس در شهری سعادتمند میزیست و صاحب فرزندانی زیبا و جوانمرد بود. او در حیات خود تولد بچههای فرزندان خود را مشاهد كرده و این بچهها همه زنده ماندند. از حیث آنچه ما ثروت و تمول مینامیم نیز رفاه و آسایش كامل داشت و سرانجام عمر او بسیار درخشان و تابان بود. در جنگی كه اهالی آتن با همسایگان خود در الوزی «2» در پیش داشتند بدشمن حمله برد، دشمن را بعقب راند و خود نیز سربلند و مفتخر كشته شد. اهالی آتن او را بهزینه خود در همان محل كه بقتل رسیده بود با احترامات و تشریفات خاص دفن كردند.»
31- وقتی سولون سعادت و سرنوشت تلوس نامی را چنین ستود، حس كنجكاوی كرزوس تحریك شد و از او پرسید از میان مردمانی كه دیده است بعد از تلوس چه كسی خوشبختترین مرد جهان است. كرزوس اطمینان كامل داشت كه لا اقل این شخص دوم خود او خواهد بود. ولی سولون چنین پاسخ داد: «كلئوبیس «3» و بیتون «4». این دو نفر از اهل آرگوس «5» و از ثروت و تمول كافی برخوردار
______________________________
(1)-TEllos
(2)-Eleusie
(3)-Cleobis
(4)-Biton- معلوم نیست بچه دلیل كلئوبیس و بیتون در نظر سولون در درجه دوم از مردمان خوشبخت معرفی شدهاند و حال آنكه زندگی آنها از تلوس سادهتر بود، چه حتی اگر سعادت بشر را در مرگ بدانیم، آنها از تلوس آتنی زودتر باین سعادت نائل شده بودند.
شاید قصد هردوت از این طبقهبندی این بوده است كه افسانه دوم را با وضعی تأثرانگیزتر و سوزان در نظر مجسم كند.
(5)-Argos- این بار سولون منتظر نمیشود كه كرزوس علت اظهار عقیده او را سؤال كند، زیرا میداند كه چنانچه علت را نگوید قطعا از او سؤال خواهد شد. نتیجه این نوع جوابگوئی آن بود كه حیرت و تعجب نخستین كه در اثر جواب ساده سؤال اول به كرزوس دست داده و بصورت یك اسم كوچك و ساده بیان شده بود در مورد سؤال دوم پیش نیامد و كرزوس با خونسردی بیشتری به بقیه سخنان سولون گوش فراداد.
ص: 86
بودند و نیروی جسمانی زیادی داشتند و چنین است دلیل آن: هردوی آنها بطور مساوی جوایزی در مسابقه برده بودند و این داستان را از آنها نقل میكنند «1»: در یكی از روز كه اهالی آرگوس جشنی بافتخار هرا «2» برپا كرده بودند این دو جوان مجبور بودند مادر خود را بوسیله گردونهای به معبد مقدس برسانند «3» ولی در موقع لازم گاوهای آنها از كشتزار مراجعت نكرده بودند و چون وقت تنگ بود و نمیتوانستند منتظر شوند، آن دو جوان خود یوغ گردونه را كه مادر در آن جای داشت بر دوش نهادند و آنرا حركت دادند. آنان مادر خود را بفاصله پنجاه و هفت ستاد با گردونه كشیدند تا به معبد مقدس رسیدند «4». و وقتی این عمل شگفت و شایسته تحسین انجام گرفت در حضور عبادتكنندگانی كه در معبد حاضر بودند با آرامشی كامل در گذشتند «5». در مورد آنان خداوند آشكارا ثابت كرد كه برای انسان مرگ از زنده بودن بهتر است. «6» اهالی آرگوس گرد دو جوان حلقه زدند و نیروی جسمانی آنان را تحسین كردند و مادر آنان را بداشتن چنین فرزندانی تهنیت گفتند.
مادر كه از عمل فرزندان خود و تمجیدی كه مردم از آنان میكردند بوجد آمده بود در برابر مجسمه خداوند ایستاد و از الهه مسئلت كرد كه بهترین چیزی كه
______________________________
(1)- قصد هردوت از افسانهای كه از دهان سولون نقل میكند اینست كه زور بازو و قدرت جسمانی كلئوبیس و بیتون را مجسم سازد و آنچه درباره زهد و تقوی و محبت فرزندی آنها گفته در حقیقت زائد است. تحسین و اعجابی كه مؤلف برای آنها قائل است بیشتر برای اعمالی است كه از آنها سرزده، نه برای آنچه قادر و طالب انجام آن بودهاند.
(2)-Hera- هرا یكی از خدایان یونان باستان است.
(3)- مادر آنها از زنان روحانی وابسته به ربة النوع «هرا» بود.
(4)- این معبد همان معبد معروف هرایون)Heraion( است كه سر راه میسن)Mycene( بنا شده بود.
(5)- بطوریكه این افسانه حاكی است تلوس و كلئوبیس و بیتون هرسه سرنوشتی سعادتمند داشتند. قصد سولون از بیان این دو حكایت مجسم كردن نكتهایست كه در پایان سخن بآن اشاره خواهد كرد، چه بعقیده او شرط لازم برای اینكه بتوان كسی را سعادتمند خواند اینست كه «سرانجام كار او سعادتمند» باشد.
(6)- زیرا در غیر اینصورت جوانمردی این دو جوان را خداوند با مرگ ملایم و آرام پاداش نمیداد.
ص: 87
بشر ممكن است بچنگ آورد به فرزندانش كلئوبیس و بیتون كه او را چنین غرق افتخار كرده بودند اعطاء كند «1». پس از دعای مادر و انجام مراسم قربانی و ضیافت، دو جوان در معبد الهه بخواب رفتند و دیگر برنخاستند و در همانجا درگذشتند.
اهالی آرگوس دو مجسمه از آنان ساختند و بعنوان مجسمه مردانی نیكوكار و جوانمرد به معبد دلف هدیه كردند «2».
32- بدین ترتیب سولون مقام دوم سعادت و خوشبختی را به كلئوبیس و بیتون نسبت داد. پس كرزوس خشمگین شد و چنین سؤال كرد: «ای میهمان آتنی من، آیا تو خوشبختی ما را آنقدر ناچیز تصور میكنی كه حتی ما را شایسته برابری با این افراد ساده نمیدانی؟» سولون پاسخ داد: «كرزوس، تو درباره افراد بشر از كسی استفسار میكنی كه حتی خداوندان را منبع رشگ و حسد میداند و معتقد است كه آنان نیز سرچشمه اختلالند. انسان در طول یك عمر، ممكن است خیلی چیزها كه خواهان آن نبوده است مشاهده و تحمل كند. من طول حیات یك فرد بشر را در حدود هفتاد سال میدانم «3». چنانچه از ماههای ضمیمه «4» صرفنظر كنیم، این هفتاد سال
______________________________
(1)- در اینجا این سؤال مطرح میشود كه مقصود هردوت از «او» در عبارت اخیر كیست، آیا مقصود الهه است كه غرق افتخار شده یا مادر دو جوان؟ تصور میرود مقصود هردوت الهه است، چه محرك كلئوبیس و بیتون در این عمل نیكو آن نبود كه مادر خود را از رنج راه رستگار كنند، بلكه قصد آنها بیشتر این بود كه این زن روحانی كه از زنان روحانی وابسته به الهه هرا بود بتواند وظیفه مذهبی خود را بموقع انجام دهد.
(2)- این دو مجسمه كه از آثار قرن 6 قبل از میلاد است امروز در موزه دلف محفوظ است.
(3)- در قطعاتی كه از آثار سولون باقی مانده، همهجا سولون عدد هفتاد و هشتاد را بعنوان «اندازه خوب» معرفی میكند.
(4)- برای درك مفهوم این اصطلاح باید بخاطر آورد كه اساس سال یونانی بر حركت ماه استوار بود و سال یونانی شامل دوازده ماه بود كه هریك از ماهها یكدرمیان سی روز و بیست و نه روز داشت. در اینصورت جمع روزهای سال سیصد و پنجاه و چهار یعنی یازده روز كمتر از سال شمسی میشود. یونانیان برای رفع این مشكل هردوسال بدوسال یك ماه اضافی بر ماههای سال میافزودند كه به «ماه ضمیمه» معروف شد. مقصود آنها از این عمل آن بود كه بعد از گذشت مدتی ارتباط ماهها و فصول سال بكلی بهم نخورد. در قرن پنجم میلادی یونانیان برای رفع این اشكال متوسل به راههای دیگری شدند كه ذكر آن در اینجا ضروری نیست.
ص: 88
بیست و پنج هزار و دویست روز میشود. اگر بر سالها یكدرمیان یك ماه بیفزائیم تا دوره فصلها با سال تطبیق كند و هر فصل در موقع مناسب شروع شود، در طی هفتاد سال عده ماههای اضافی به سی و پنج خواهد رسید كه جمعا هزار و پانصد روز میشود. بدین ترتیب هفتاد سال شامل بیست و شش هزار و دویست و پنجاه روز میشود و با این حال حوادثی كه در یكی از این روزها روی میدهد هرگز با حوادث روز دیگر شبیه نیست «1». در اینصورت، ای پادشاه، سرنوشت بشر جز سلسله زنجیری از خوشبختی و بدبختی چیز دیگری نیست. بطوریكه من مشاهده میكنم، تو مالك ثروتی سرشار هستی و بر عدهای زیاد از رعایای خود سلطنت داری. ولی نسبت بآنچه از من سؤال میكنی، من اكنون نمیتوانم بتو پاسخ گویم و باید قبلا بدانم كه تو عمر خود را با نیكبختی و سعادت بپایان رساندهای «2». زیرا هرگز مسلم نیست كه مردی توانگر و ثروتمند از كسی كه خرج خود را روزانه درمیآورد خوشبختتر و سعادتمندتر باشد، مگر اینكه خوشبختی و سعادت تا آخرین روز حیات با او همراه باشد و او عمر خود را در میان سعادت و خوشبختی كامل بپایان رساند. بسیاری از مردم توانگر كه تمولی سرشار داردند از سعادت و خوشبختی بیبهرهاند، در حالیكه بسیاری از مردم كه توشه ناچیزی دارند، از سعادت و خوشبختی خود راضی و خرسندند. مردی كه تمول زیاد دارد ولی از سعادت بی بهره است بر مردی كه سعادتمند است فقط دو امتیاز دارد، در حالیكه مرد سعادتمند امتیازات بیشتری نسبت به مرد توانگر بیسعادت دارد. مرد اول برای
______________________________
(1)- این عبارت انعكاسی از عقیده هراكلیت)Heraclite( از اهل افز)Ephese( بوده است كه در حدود نیم قرن قبل از هردوت فكر فیزیكی تغییر شكل عمومی و حركت عمومی را ابتكار كرد و برای اولین بار گفت كه «همه چیز در حال حركت است و ما دو بار در یك رود نمیتوانیم استحمام كنیم.»
(2)- این عبارت تظاهری است از طرز تفكری كه بطور مكرر در آثار نویسندگان یونان باستان مشاهده میشود؛ ازین قبیل است آخرین مصرع آهنگ اودیپ)Oedipe( پادشاه كه چنین میگوید: «هیچ موجود فناناپذیر را قبل از اینكه عمرش بدون تحمل مصائب و دشواریها بپایان رسد خوشبخت قضاوت نكنیم.»
ص: 89
رفع تمایلات خود و تحمل مصائب بزرگ وسایل بیشتری دارد «1»، در حالیكه مرد دوم نسبت به مرد اول مزایای زیر را دارا میباشد: اگر آنقدر ثروت و تمول ندارد كه برفع امیال خود بپردازد و مصائب بزرگ را متحمل شود بخت مساعدش او را از این مصائب در امان خواهد داشت؛ او به ضعف مزاج و بیماریها مبتلا نمیشود و از بدیها در امانست «2». خود اندامی زیبا دارد و فرزندانش نیز زیبا هستند. اگر چنین شخصی علاوه بر این مزایا پایان عمر را نیز در نیكبختی بگذراند او همان كسی است كه تو در جستجویش هستی و میتوان او را مردی خوشبخت و سعادتمند نامید؛ با این حال، تا او در حیات است باید صبر كرد و نمیتوان او را مردی خوشبخت خواند و فقط میتوان گفت كه او مردی است كه سعادت باو لبخند میزند. همانطور كه یك كشور نمیتواند بتنهائی تمام احتیاجات خود را رفع كند، یك فرد بشر نیز نمیتواند از تمام مزایائی كه بآن اشاره كردم برخوردار باشد. كشوری كه صاحب چیزی معین است، چیز دیگری را فاقد است، و بهترین كشور جهان آنست كه خود بیش از دیگران داشته باشد. بهمین ترتیب، هیچ فرد بشر بتنهائی نمیتواند بخود اكتفا كند؛ اگر مالك چیزی است، چیز دیگری را فاقد است. بنظر من ای پادشاه، آنكس را میتوان خوشبخت و سعادتمند دانست كه در حیات خود مالك اموال زیاد باشد ولی عمر خود را نیز با آرامش و سكون بپایان رساند. در هر چیز باید سرانجام آنرا در نظر گرفت و ملاحظه كرد كه پایان آن چگونه است. چه بسا مردمانی كه زمانی تقدیر روی سعادت بآنها نشان داده ولی بعد وضع آنها را
______________________________
(1)- مقصود اینست كه بكمك ثروت خود میتواند رفع هرگونه خسارت از خود بكند و اگر این امتیاز را با امتیاز دوم كه رفع تمایلات است جمع كنیم دو امتیازی كه سولون به مرد توانگر بیسعادت نسبت میدهد روشن میشود.
(2)- مفهوم اصطلاح «بدیها» تا اندازهای مبهم است. شاید مقصود هردوت از این كلمه اشاره به تمام بدبختیها و مصائب بشری است، صرفنظر از ضعف مزاج و بیماریها كه قبلا بآن اشاره كرده است.
ص: 90
بكلی دگرگون كرده است.» «1»
33- حدس من آنست كه این سخنان سولون بر كرزوس خوش نیامد و چون او را شایسته احترام ندانست او را مرخص كرد، چه در نظر او بیاعتنائی به مال دنیا و در هر چیز انتظار پایان آنرا كشیدن و به سرانجام امر نظر داشتن كاری عبث و ابلهانه بود.
34- پس از عزیمت سولون، انتقام الهی بیرحمانه بر كرزوس فرود آمد، و من تصور میكنم علت آن بود كه او خود را سعادتمندترین فرد بشر تصور كرده بود: كمی بعد از رفتن سولون شبحی در خواب بطور آشكار و صائب مصائبی كه بزودی درباره پسرش میبایست متحمل شود بر او فاش كرد. كرزوس دو فرزند داشت. یكی از آنها علیل یعنی لال و كر بود، در حالیكه دیگری از بسیاری لحاظ در جمیع امور از جوانان همسن خود پیش بود. این پسر آتیس «2» نام داشت. شبح در خواب بر كرزوس فاش كرد كه آتیس بواسطه جراحاتی كه از نوك خنجر بر او وارد خواهد شد از بین خواهد رفت. همینكه كرزوس از خواب چشم گشود، در اندیشه این خواب شد؛ از ترس اینكه مبادا این خواب تحقق یابد پسر خود را مجبور كرد ازدواج كند «3». معمول چنین بود كه آتیس فرماندهی لیدیها را در جنگ بعهده میگرفت؛ ولی كرزوس ازین زمان ببعد او را برای انجام این وظیفه نفرستاد و امر كرد كه
______________________________
(1)- در مقابل اصرار و ابرام پرمدعای كرزوس كه خود را خوشبختترین مرد جهان میدانست سولون در بیان پیچیدهای بر روی سه مطلب تكیه میكند: 1- نخست آنكه وضع افراد بشر بیثبات است و سعادت امروز ممكن است روز دیگر به فلاكت و بدبختی مبدل شود. برای قضاوت درباره حیات یك فرد باید صبر كرد تا عمر او بپایان رسد و مادام كه زنده است نمیتوان گفت سعادتمند است یا بدبخت. 2- ثروت و تمول ملاك سعادت و خوشبختی نیست. 3- یك فرد نمیتواند واجد همه چیز باشد.
(2)-Atys
(3)- این تدبیر شاید بآن جهت بود كه آتیس در خانه بماند و كمتر با خطر روبرو باشد.
شاید هم قصد كرزوس از این عمل این بوده است كه چون آتیس محكوم به زوال نزدیك بود برای جلوگیری از خاموش شدن نسل خود قبل از مرگ او صاحب نوادهای شود.
ص: 91
خنجرها و نیزهها و دیگر اسلحههای نظیر آنكه در جنگ بكار میرود از خانهها بیرون آورند و در محلی انبار كنند تا یكی از آنها كه معمولا بدیوار میآویختند بر روی پسرش نیفتد.
35- هنگامی كه مراسم ازدواج این پسر در سارد برگزار میشد، مردی تیرهبخت كه دستانی آلوده و ناپاك داشت باین شهر وارد شد. این مرد از مردمان فریژی و از خانواده سلطنتی بود «1». او در كاخ كرزوس حاضر شد و تقاضا كرد طبق آداب و رسوم آن كشور او را غسل تهذیب كنند. مراسم غسل تهذیب لیدیها تقریبا شبیه همین مراسم در اجتماعات یونانی است. كرزوس او را تهذیب كرد و پس از انجام این مراسم باین عبارت از او پرسید چه كسی است و از كجا میآید: «ای خارجی كیستی و از كدام قسمت فریژی «2» به خانه من روی آوردهای و كدام زن یا مردی را كشتهای؟» خارجی پاسخ داد: «ای پادشاه، من آدراست «3» نام دارم و پسر گوردیاس «4» پسر میداس میباشم «5». من برادر خود را بدون قصد و عمد بقتل رساندهام و اكنون كه از پدر رانده و از همه چیز ساقط شدهام بدرگاه تو روی آوردهام.» كرزوس چنین پاسخ داد: «تو از مردان خانوادهای هستی كه دوستان ما هستند و اكنون نیز در كشور دوست میباشی «6». در اینجا اگر در خانه من بمانی چیزی كم نخواهی داشت، فشار بدبختی تو سبكتر خواهد شد و از مزایای بیشتری برخوردار
______________________________
(1)- بدیهی است قصد هردوت این نیست كه این شخص از خانواده سلطنی فریژی در زمان كرزوس بوده است، چه در این زمان فریژی به لیدی ملحق شده بود.
(2)- ظاهرا كرزوس از لباس و طرز سخن گفتن آدراست پی برده بود كه او باید از اهل فریژی باشد.
(3)-Adraste
(4)-Gordias
(5)-Midas- گوردیاس و میداس از خاندان سلطنتی فریژی یكی پس از دیگری سلطنت كردند (بند 14 همین كتاب)
(6)- ظاهرا لیدیها پس از تسخیر فریژی با خاندان سلطنتی این كشور رفتاری دوستانه در پیش گرفتند.
ص: 92
خواهی بود.»
36- از آن پس آدراست در قصر كرزوس اقامت گزید. در آن زمان در كوه المپ واقع در میزی «1» كفتاری عظیم پیدا شده بود «2» كه از این كوه خارج میشد و مزارع اهالی میزی را خراب میكرد. بارها اهالی میزی برای زورآزمائی با آن حیوان رفته بودند ولی بجای اینكه باو آسیبی رسانند خود از جانب او آسیب دیده بودند. سرانجام آنان كسانی بنزد كرزوس فرستادند و بوی چنین گفتند: «ای پادشاه، در سرزمین ما كفتاری بزرگ پیدا شده كه مزارع ما را ویران میكند. با وجود كوششی كه بكار بردهایم تاكنون نتوانستهایم بر او چیره شویم. استدعای ما آنست كه فرزندت را باتفاق چند تن از جوانان برگزیده و سگان زبده با ما همراه كن تا سرزمین خویش را از مزاحمت این كفتار آسوده كنیم.» این بود تقاضای فرستادگان اهالی میزی. كرزوس كه خواب خود را بخاطر داشت بآنان چنین پاسخ داد:
«از پسر من دیگر صحبت نكنید. من نمیتوانم او را با شما بفرستم، زیرا او بتازگی ازدواج كرده و در این موقع بكارهای ازدواج خود مشغول است. ولی جمعی از برگزیدگان اهالی لیدی را با تجهیزات كافی شكارگاه خواهم فرستاد و بآنها صریحا امر خواهم كرد كه با تمام قوا برای دفع حیوان وحشی بشما كمك كنند.» چنین بود جواب كرزوس.
37- فرستادگان میزی از پاسخ او راضی بودند، ولی در این هنگام فرزند كرزوس كه از تقاضای آنان مطلع شده بود بیخبر وارد شد و چون كرزوس از فرستادن او بهمراهی آنان امتناع داشت خطاب به پدر چنین گفت: «ای پدر، در گذشته كه من غالبا به شكار و جنگ میرفتم بهترین و شریفترین شهرتها درباره من بر سر
______________________________
(1)-Mysie
(2)- در افسانههای یونانی از كفتار بعنوان مخوفترین حیوان وحشی بطور مكرر یاد شده و غالبا این حیوان را وسیله خشم خداوندی معرفی كردهاند ازین قبیل است كفتار اریمانت)Erymanthe( و كفتار كالیدون)Calydon( و كفتاری كه به آدونیس)Adonis( آسیب رسانید.
ص: 93
زبانها بود «1». اكنون بدون اینكه من بزدلی و بیحالی از خود بروز داده باشم مرا از هردوی آن محروم میكنی، پس من با چه روئی میتوانم در میدان شهر رفتوآمد كنم؟ در نظر اهالی شهر حالت چگونه شخصی را خواهم داشت؟ زنی كه بتازگی انتخاب كردهام درباره من چه تصور میكند و فكر میكند با چگونه شخصی باید زندگی كند؟ «2» یا بگذار من باین شكار عزیمت كنم و یا با دلائل قانع كننده بمن ثابت كن كه ترتیبی كه تو خواهان آن هستی بصلاح من است.»
38- كرزوس پاسخ داد: «فرزند من، اگر من با تو چنین رفتار میكنم علت آن نیست كه ترا ترسو یافتهام یا چیز غیر عادی دیگری در تو دیدهام. علت آنست كه شبحی در خواب در نظرم جلوه كرده و بمن خبر داده كه تو مدتی كوتاه زنده خواهی بود و نیش خنجری به حیات تو خاتمه خواهد داد. بعلت این خواب بود كه ازدواج تو را باشتاب ترتیب دادم و بعلت همین خواب است كه اكنون ترا از عزیمت باین شكار منع میكنم. من احتیاط میكنم شاید بتوانم تا خود زندهام ترا از چشیدن این سرنوشت معاف دارم. «3» تو یگانه و تنها فرزند منی، زیرا فرزند دیگری كه علیل و كر است برای من در حقیقت وجود ندارد.»
39- جوان چنین پاسخ داد: «ای پدر، اگر چنین خوابی دیده باشی، از اینكه رعایت احتیاط درباره من میكنی گلهای ندارم. ولی نكتهایست كه تو بدان توجه نداری
______________________________
(1)- شكار حیوانات وحشی بزرگ در نظر مردم باستان یكی از خطرناكترین عملیات بود و در ردیف زورآزمائی در جنگ محسوب میشد.
(2)- معلوم میشود آنطور كه كرزوس انتظار داشت ازدواج آتیس چندان تأثیری در او نكرده بود. از دو حال خارج نیست: یا زنی كه كرزوس برای فرزند خود انتخاب كرده بود بود یك زن خانهنشین و آرام نبود و یا از نوع سخنانی كه آتوسا)Atossa( با داریوش در میان میداشت او نیز با شوهر خود در منزل و در بستر در میان میگذاشت (كتاب سوم- بند 134)
(3)- معلوم میشود كرزوس چندان امیدوار نبود كه بتواند فرزند خود را از چنگال تقدیر و سرنوشت برهاند و بهمین جهت با آتیس طوری سخن میگوید كه معلوم است نسبت باین امر اطمینان ندارد و با خودپسندی ناشیانهای میكوشد فقط تا مدتی كه خود زنده است فرزند خود را از تحمل این سرنوشت شوم معاف كند.
ص: 94
و بعلت توجه نكردن باین نكته معنای خواب بر تو مجهول میماند و حق اینست كه من این نكته را بر تو روشن كنم. تو خود میگوئی كه در خواب دانستهای كه من از نیش خنجری كشته خواهم شد ولی آیا كفتار دست دارد؟ آیا مسلح به خنجر است كه تو از آن بیم داری؟ اگر در خواب دیده بودی كه من از ضربت دندان یا چیزی نظیر آن خواهم مرد، در اینصورت حق داشتی كه چنین رعایت احتیاط كنی. ولی تو در خواب دیدهای كه من با نیش خنجر از پا در خواهم آمد و و چون در این شكار ما با مردمان نخواهیم جنگید، پس مرا آزاد گذار كه با آنها عزیمت كنم.»
40- كرزوس پاسخ داد: «با این تفسیر كه از خواب من كردی وسیلهای برای قانع كردن من یافتی. و چون با استدلال تو قانع شدم عقیدهام را تغییر دادم و بتو اجازه میدهم باین شكار عزیمت كنی.»
41- پس از این سخن، كرزوس كس بدنبال آدراست از اهل فریژی فرستاد و او را بحضور طلب كرد، و وقتی آدراست حاضر شد باو چنین گفت: «آدراست، تو با نگونبختی مولمی روبرو بودی كه من بخاطر آن بتو سرزنشی نمیكنم. در آن وقت كه تو دچار چنین نكبت بودی من ترا تهذیب كردم و در خانه خود منزل دادم و اكنون نیز همچنان ترا در خانه خود نگاه میدارم و مخارج ترا همچنان بعهده دارم. امروز باید خدمتی كه من بتو كردم با خدمتی جبران كنی. من مایلم كه تو محافظ فرزند من باشی او بشكار میرود، تو باید مراقب باشی كه در راه تبهكاران در جستجوی ارتكاب جنایتی شما را غافلگیر نكنند و آسیبی بشما وارد نسازند «1». از طرف دیگری تو نیز وظیفه داری كه هر جا ممكن باشد با شهامت بكارهای بزرگ دست زنی و خودنمائی كنی تأمل جایز نداری
______________________________
(1)- مقصود كرزوس حمله مسلح راهزنان و قطاع الطریقانی بود كه در جادههای بزرگ بقتل و غارت مسافرین مشغول بودند. معلوم نیست با پیشبینی احتمال چنین حملهای چگونه كرزوس اجازه میدهد فرزندش باین شكار خطرناك عزیمت كند، چه مراقبت آدراست تأثیری در جلوگیری از حدوث چنین واقعهای نداشت.
ص: 95
و عزیمت كنی، زیرا سنت پدرانت چنین اقتضا دارد و علاوه بر آن تو مردی نیرومند و قوی هستی «1».»
42- آدراست پاسخ داد: «ای پادشاه، در حال عادی من هرگز حاضر به مداخله در چنین نبردی نخواهم بود، زیرا با بدبختیهائی كه گریبانگیر منست شایسته نیست كه خود را در جمع مردانی كه با من همسن ولی خوشبخت و سعادتمند هستند وارد كنم. من چنین میلی ندارم و بدلایل زیاد از اقدام بچنین عملی خودداری خواهم كرد. ولی اكنون كه تو از من چنین میخواهی و باید وسیله رضایت خاطر ترا فراهم كنم و جبران احساسات ترا با عملی نیك انجام دهم، آمادهام آنچه دستور دهی انجام دهم. تو امر میكنی كه مراقب فرزندت باشم، اطمینان داشته باش تا آنجا كه از یك مراقب و نگهبان ساخته است او صحیح و سالم مراجعت خواهد كرد.»
43- آدراست به كرزوس چنین پاسخ داد و آنگاه با عدهای از جوانان برگزیده و سگان زبده حركت كردند. همینكه به كوههای المپ رسیدند شكارچیان به جستجوی حیوان مشغول شدند و وقتی آنرا یافتند از هرسو آنرا محاصره كردند و بسوی آن نیزه و خنجر پرتاب كردند. در این موقع همان خارجی كه آدراست نام داشت «2» و كرزوس او را بعلت قتلی كه مرتكب شده بود تهذیب كرده بود خنجری بسوی كفتار افكند كه خطا رفت و بجای كفتار به فرزند كرزوس اصابت كرد.
بدین ترتیب فرزند كرزوس از ضربت خنجر از پا درآمد و خواب كرزوس تحقق یافت یكی از همراهان باشتاب به سارد رفت تا این خبر را به كرزوس برساند. همینكه او به سارد وارد شد ماجرای شكار و سرنوشت فرزند كرزوس را بر پادشاه فاش كرد.
______________________________
(1)- مقصود كرزوس اینست كه آدراست با برانگیختن حس خودنمائی و انجام وظیفهای خطیر خود را از بدبینی و یأس و ناامیدی شدید كه با آن دست بگریبان بود نجات دهد.
(2)- آدراست در زبان یونانی بمعنای «اجتنابناپذیر» است. در این موقع كه خواب كرزوس بصورتی اجتناب ناپذیر تحقق مییافت كرزوس تازه متوجه ارتباط نام این خارجی با سرنوشت شوم فرزند خود میشد.
ص: 96
44- كرزوس از شنیدن خبر مرگ فرزند خود چنان اندوهگین شد كه ناله و زاری سرداد. اندوه او بیشتر از این بود كه فرزندش بدست همان كسی بقتل رسیده بود كه خود او را بعلت قتلی كه مرتكب شده بود تهذیب كرده بود.
وقتی اندوه و رنج او بمنتهای شدت رسید زوس «1» خداوند غسل و تهذیب را بشهادت طلبید و ظلمی را كه آن خارجی باو روا داشته بود بر او اعلام كرد. اوزوس را كه خداوند خانواده و محبت و دوستی نیز میدانست باین نام طلب كرد. او بعنوان خداوند خانواده به زوس متوسل شد، زیرا مرد خارجی را در خانه خود پذیرفته بود و بدون علم و اطلاع بر اینكه او قاتل پسرش خواهد بود از او نگهداری كرده بود. و نیز زوس را بعنوان خداوند دوستی و محبت بخاطر آورد، زیرا او خارجی را برای مراقبت و نگهبانی آتیس با او همراه كرده بود، درحالیكه هم او بدترین دشمن فرزند او بوده است.
45- كمی بعد اهالی لیدی جنازه آتیس را بحضور پادشاه آوردند. بدنبال آنها قاتل وارد شد، در برابر جنازه ایستاد، دستهای خود را بسوی كرزوس بگسترد، خود را بوی تسلیم كرد و از او خواست تا او را در برابر نعش فرزندش قربانی كند.
او نخستین واقعه تیرهبختی خود را بیاد پادشاه آورد و گفت چون بعد از ارتكاب قتل نخستین تهذیب شد و اكنون قاتل كسی شده كه او را تهذیب كرده است، ادامه زندگی بر او غیر ممكن است. وقتی كرزوس این سخنان را شنید با اینكه با شدیدترین مصائب خانوادگی روبرو بود، نسبت به سرنوشت آدراست برقت و ترحم آمد و چنین گفت: «ای میهمان من، چون تو خود را بمرگ محكوم میكنی، من از تو كمال رضایت دارم. در حقیقت علت تیرهبختی من تو نبودهای زیرا تو بدون قصد و اراده فقط وسیله انجام آن بودهای «2». تصور میكنم مسبب این تیرهبختی یكی از خدایان و شاید آن خدائی بوده است كه مدتها قبل از حدوث این واقعه
______________________________
(1)-Zeus- زوس یا ژوپیتر
(2)- در زمان كرزوس و هردوت از لحاظ حقوقی و تأثیر مجازات در ارتكاب جرائم اختلاف زیادی بین جرم عمد و غیر عمد موجود بود.
ص: 97
را بر من فاش كرده بود.» كرزوس بطرزی شایسته و باشكوه تشییع جنازه فرزند خود را ترتیب داد. و اما آدراست پسر گردیاس، پسر میداس كه قبلا برادر خود را كشته بود و سپس بقتل تهذیبكننده خود دست زده بود «1» وقتی آرامش و سكون گرد آرامگاه فرزند كرزوس مستقر شد، چون خود را نگونبختترین فرد بشر تشخیص داد خود را بدست خود بروی قبر آتیس قربانی كرد.
46- كرزوس مدت دو سال بعد از مرگ فرزند خود با اندوه و تأثر بسر برد و در این مدت بكاری دست نزد. در همین مدت امپراتوری آستیاژ پسر سیاگزار بدست كوروش پسر كامبیز سرنگون شد و كار پارسها بالا گرفت «2». این واقعه به عزاداری كرزوس خاتمه داد و او را سخت مضطرب كرد. آیا او میتوانست قبل از آنكه پارسها قدرت بیشتری یابند توسعه آنان را متوقف كند؟ همینكه كرزوس در این اندیشه شد با هاتف معابد دلف و لیبی بمشورت پرداخت و فرستادگانی بنواحی مختلف فرستاد. بعضی به معبد دلف و برخی به آبه «3» واقع در سرزمین فوسه و عدهای دیگر به دودون «4» رفتند. و نیز فرستادگانی به زیارتگاه آمفیارائوس «5» و تروفونیوس «6» و حتی به كشور ملط به آرامگاه برانشید «7» اعزام
______________________________
(1)- در حقیقت بهتر بود گفته شود كه بقتل فرزند تهذیبكننده خود دست زده بود.
ظاهرا هردوت قتل پسر را با قتل پدر برابر دانسته و نظیر این اشتباه را در بند 214 هنگامی كه تومیریس)Tomyris( كوروش را قاتل فرزند خود اعلام میكند تكرار كرده است.
(2)- كوروش در فاصله سالهای 550 تا 547 قبل از میلاد سلطه خود را بر سراسر كشور ماد توسعه داد.
(3)-Abai
(4)- دودون)Dodon( در اپیر واقع و محل یكی از هاتفهای خداوند زوس (ژوپیتر) بود.
(5)-Amphiaros- این معبد همان معبد معروف اروپوس)Oropos( و شاید یكی از معابد شهر تب)Thebes( بوده است (هردوت- كتاب هشتم بند 134)
(6)-Trophonios- این معبد در لوباده)Lebadee( واقع در بئوسی)Beotie( بود.
(7)-Branchides
ص: 98
شدند «1». چنین بود هاتفهای یونانی كه كرزوس با آنها بمشورت پرداخت. ولی او كسانی نیز به لیبی «2» و زیارتگاه آمون «3» فرستاد. قصد كرزوس از اعزام این فرستادگان این بود كه قبلا علم و دانش هاتفها را آزمایش كند تا چنانچه آنها را قادر به پیشگوئی حقایق یابد بار دیگر كسانی بنزد آنها فرستد و از آنها در باره جنگ با پارسها مشورت كند.
47- كرزوس كه عدهای از لیدیها را برای آزمایش خداوندان فرستاده بود بآنها چنین دستور داده بود: از روز حركت از شهر سارد باید حساب روزها را داشته باشند. در صدمین روز باید با هاتف معابد مشورت كنند و از آنها بپرسند كه «كرزوس پسر آلیات و پادشاه لیدی در آن هنگام بچه كاری مشغول است؟» آنگاه جواب هریك از آنان را نوشته و بتصدیق رسانند و برای او آورند «4». از پاسخ هاتف معابد غیر از پاسخ هاتف معبد دلف اطلاعی در دست نیست. ولی در دلف، همینكه فرستادگان لیدی برای مشورت با خداوند بداخل معبد رفتند و سؤالی را كه دستور داشتند مطرح كردند هاتف معبد جواب خداوند را بصورت شعری شش
______________________________
(1)- در اینجا هردوت هاتف معابد معروف یونان باستان را نام میبرد و از جمله آنها هاتف معبد دلف است كه شهرت زیادی داشت. این نقطه در دنیای باستان محل اجتماع زائرین یونانی و غیر یونانی بود كه دستهدسته از نقاط مختلف برای مشورت با خدایان میشتافتند. دلف نقش مهمی در سیاست یونان بازی كرد و جواب هاتف آن غالبا بقیمت هدایای گزاف خریداری میشد (هردوت- كتاب ششم- بند 66). در آبه)Abae( واقع در سرزمین فوسه نیز هاتفی از آپولون وجود داشت. در دودون)Dodone( واقع در اپیر)Epire( معبدی از زوس موجود بود و در همین محل درختان بلوط مقدسی بود كه صدای برگ آنها نشانه ابراز اراده خداوندی بود. هاتف آمفیارائوس در اوروپوس)Oropos( قرار داشت و هاتف تروفونیوس در لباده)Lebadee( واقع در بئوسی بود. براندیشید نام خانواده چوپانی بود كه در دیدیم)Didyme( واقع در نزدیكی ملط خدمت یكی از معابد آپولون را بعهده داشت. هاتف ژوپیتر آمون)Jupiter -Ammon( كه در سرزمین وحشیان (یعنی خارج از یونان) یعنی در صحرای لیبی واقع شده بود و در یونان شهرتی زیاد داشت.
(2)- مقصود از لیبی قاره افریقا است.
(3)-Ammon
(4)- در بعضی از معابد كاركنان معبد پاسخ هاتف را مینوشتند ولی بطوریكه در بند 135 از كتاب هشتم مشاهده خواهد شد در بعضی معابد دیگر چنین رسمی معمول نبود.
ص: 99
بندی چنین اعلام كرد:
«من عده شنها و وسعت دریاها را میدانم،»
«من سخنان لال را میشنوم و حرف آنكس را كه سخن نمیگوید میفهمم،»
«بوئی بمشامم میرسد، بوی لاكپشتی كه،»
«در دیگی از روی با گوشت گوسفند میجوشد،»
«پوست آن از چرم ضخیم است و روی آن از سرپوشی از روی،»
«پوشیده شده و زیر آن نیز ظرفی از روی قرار دارد.»
48- فرستادگان پاسخ هاتف را نوشتند و به سارد مراجعت كردند. وقتی فرستادگان دیگری كه به محلهای مختلف اعزام شده بودند با پاسخ هاتفهای خود رسیدند كرزوس بستههای حامل جواب را یكبیك باز كرد و جواب آنها را مورد دقت قرار داد. هیچیك از آنها او را خوش نیامد، ولی همینكه پاسخ معبد دلف را قرائت كرد بیدرنگ بذكر عبادت و دعا پرداخت و صحت گفتار آن هاتف را تصدیق كرد. او هاتف معبد دلف را تنها هاتف واقعی تشخیص داد زیرا این هاتف كرزوس را از كاری كه واقعا بدان مشغول بود مطلع كرده بود. در حقیقت كرزوس پس از عزیمت فرستادگانی كه مأمور نواحی مختلف بودند، برای آنكه كاری كند كه حدس آن دشوار باشد و كسی نتواند آنرا در مخیله خود مجسم كند، لاكپشت و گوسفندی را قطعهقطعه كرده بود و بدست خود گوشت آنها را مخلوط كرده و در ظرفی از روی كه روی آن نیز سرپوشی از روی قرار داشت جوشانیده بود.
49- این بود پاسخ معبد دلف به پرسش كرزوس. و اما درباره پاسخ هاتف آمفیارائوس من خبر ندارم كه پس از ورود فرستادگان لیدی باین معبد چه جوابی بآنان داده شد، زیرا از این جواب در تاریخ خبری نیست، تنها چیزی كه میتوانم بگویم اینست كه در نظر كرزوس هاتف این معبد نیز یكی از هاتفهای واقعگو بوده است.
50- وقتی این مشورت انجام شد، كرزوس كوشید با اهداء قربانیهای بزرگ خداوند
ص: 100
دلف را با خود همراه كند. پس، از هریك از انواع حیواناتی كه در معابد قربانی میكردند بتعداد سه هزار رأس قربانی كرد. سپس پشتهای عظیم از هیزم گرد آورد و تختهای زرین و سیمین و جامهای طلائی و جامههای ارغوانی و قباهای اطلس خود را بر آن قرار داد و سوزاند، بآن امید كه با این هدایا بهتر بتواند نظر مساعد خداوند را بسوی خود جلب كند. و نیز بتمام اهالی لیدی فرمان داد كه هركس در حدود قدرت خود چیزی برای خداوند قربانی كند. وقتی مراسم قربانی بپایان رسید، امر كرد مقدار زیادی طلا ذوب كنند و بضرب چكش از آن نیمههای خشت بسازند. طول این خشتهائی طلائی كه بتعداد یكصد و هفده از آن ساخته بودند شش پالم «1»، عرض آن سه پالم و ضخامت آن یك پالم بود. چهارتای آنها از طلای ناب بود و هریك دو تالان «2» و نیم وزن داشت. بقیه آن مخلوطی از طلا و نقره بود و هریك دو تالان وزن داشت. علاوه بر آن، كرزوس فرمان داد مجسمه شیری از طلای ناب بوزن ده تالان بسازند «3». هنگام حریق معبد دلف «4» این مجسمه كه بر روی قالبهای خشت طلائی قرار داشت سرنگون شد و اكنون شش تالان و نیم وزن دارد و در خزاین اهالی كورنت نگهداری میشود «5».
51- وقتی این اشیاء ساخته شد، كرزوس آنها را با هدایای زیر به معبد دلف فرستاد:
دو جام بسیار بزرگ، یكی از طلا و دیگری از نقره. جام طلا را در مدخل معبد
______________________________
(1)-)Palmes( مقدار واقعی این واحد وزن كه هردوت بكار برده معلوم نیست (رجوع شود به توضیح مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان)
(2)- هر تالان برابر بود با 39/ 36 كیلوگرم
(3)- ظاهرا هردوت این ارقام را از یكی سیاهههای قدیم استخراج كرده است.
(4)- حریق معبد دلف در سال 548 قبل از میلاد اتفاق افتاد (كتاب سوم هردوت، بند 180- همچنین كتاب پنجم، بند 62)
(5)- ظاهرا چهار خشتی كه از طلای ناب ساخته شده بود آخرین ردیف پایه مجسمه را تشكیل میداده است. خشتهای دیگر كه مخلوطی از طلا و نقره بودهاند، چون عده آنها قابل تقسیم به چهار نیست باید قاعدة بصورت مخروطی شكل بر روی هم قرار گرفته بوده باشند و از قاعده تا رأس از عده آنها كاسته شده باشد. مؤید این مطلب ترجمه تحت الفظی اصطلاح یونانی است كه میرساند مجسمه شیر در ارتفاع زیاد از زمین قرار داشت.
ص: 101
در طرف راست و جام نقره را در طرف چپ نهاده بودند. هردوی آنها را هنگام حریق معبد نقل مكان دادند و بجای دیگر منتقل كردند. جام طلا در گنجینه- های كلازومنیها «1» جای دارد و هشت تالان «2» و نیم باضافه دوازده مین «3» وزن دارد.
جام نقره در گوشه دهلیز قرار گرفته و ششصد آمفور «4» گنجایش دارد. ما از این جهت از گنجایش آن اطلاع داریم كه اهالی دلف در جشن تئوفانی «5» شراب و آب در آن مخلوط میكنند. اهالی دلف مدعی هستند كه این جام را تئودور «6» از اهل ساموس «7» ساخته و من باین روایت اعتماد دارم زیرا بنظرم نمیرسد كه چنین شاهكار را هر سازنده عادی بتواند بسازد. علاوه بر اینها، كرزوس چهار خمره نقره نیز به معبد دلف فرستاد كه هر چهار در گنجینههای اهالی كورنت قرار دارند. همچنین دو ظرف برای آب مقدس معبد وقف كرد، یكی از طلا و دیگری از نقره. بر روی ظرف زرین كتیبهای منقوش است كه میگوید این ظرف را اهالی لاكدمون نذر كردهاند، ولی من این كتیبه را صحیح و موثق نمیدانم، زیرا این نیز یكی از هدایای كرزوس بوده است. این كتیبه را باید یكی از اهالی دلف كه خواسته است
______________________________
(1)-Clazomenie
(2)- هر تالان برابر است با 39/ 36 كیلوگرم
(3)- مین)Mine( واحد وزن در یونان باستان و برابر با 600 گرم كه هردوت در كتاب خود مكرر از آن نام میبرد (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره واحد مقیاسهائی كه هردوت در كتاب خود بكار برده است.) از این قرار این جام جمعا در حدود 298 كیلوگرم وزن داشته.
(4)- آمفور)Amphares( واحد حجم در یونان باستان و برابر 19 لیتر (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(5)-)Theophanie( جشن تئوفانی یكی از اعیادی بود كه در آغاز هر فصل بهاری بافتخار بازگشت آپولون (خورشید) برگزار میشد. آپولون پس از آنكه مدتی در كشور- های شمالی در تبعید بسر میبرد، در فصل بهار بار دیگر با انوار ساطع خود دنیای یونان را پرفروغ میكرد و بهمین جهت این جشن را جشن روشنائی و شادی نامیدهاند.
مردم آب و شراب را در جامها مخلوط میكردند و ظهور خداوند را با سرودهای شادمانی و ضیافتهای مجلل جشن میگرفتند. ظاهرا بطوریكه گفته هردوت حاكی است، آب و شراب را در جام بزرگی كه كرزوس به معبد هدیه كرده بود مخلوط میكردند.
(6)-Theodore
(7)-Samos
ص: 102
به اهالی لاكدمون خدمتی كند نوشته باشد. من نام این شخص را میدانم ولی از گفتن آن خودداری میكنم. فقط مجسمه جوانی كه آب از دست او جاری است بوسیله اهالی لاكدمون ساخته شده، ولی آن دو ظرف هیچیك كار آنها نیست.
علاوه بر هدایای فوق، كرزوس هدایای زیاد دیگری نیز به دلف فرستاد كه علامت مشخصی ندارند «1» از این قبیل است شمشهای طلا كه بشكل استوانه ذوب و ریخته شده بود «2». و نیز مجسمه زنی از طلا باندازه سه آرنج «3» به دلف فرستاده شد؛ اهالی دلف مدعی هستند این مجسمه زنی را نشان میدهد كه برای كرزوس نان میپخته «4». علاوه بر اینها، كرزوس گردنبندهای زن خود و كمربندهای شخص خود را نیز فرستاد. این بود هدایائی كه او به معبد دلف تقدیم كرد.
52- برای زیارتگاه آمفیارائوس «1- 4» كه كرزوس از فضایل و مكارم آن باخبر بود سپری اهداء كرد كه تمام قسمتهای آن از طلا بود. و نیز نیزهای از طلای ناب كه قلاب آن و نوكهای قلاب آن از نقره بود فرستاد «5». در موقعی كه من میزیستم، این دو شئی هنوز در معبد شهر تب «6» كه به آپولون ایسمنیوس «7» تخصیص داشت موجود بود.
______________________________
(1)- مقصود مؤلف اینست كه این هدایا علامتی نداشت كه مشخص تعلق آنها به كرزوس باشد یا نشان دهد كه او به معبد هدیه كرده و بهمین جهت است كه بعضی آنها را به اهالی لاكدمون نسبت دادهاند.
(2)- مقصود اینست كه طلا را در قالبهای بیشكل كه ظاهری هنری نداشت ذوب كرده بودند.
(3)- هر آرنج برابر بود با 444 میلیمتر (رجوع شود به مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان)
(4)- این همان زنی است كه وقتی از او خواستند نانی مسموم برای پادشاه بپزد، كرزوس را از توطئه باخبر كرد و جان او را از خطر نجات داد. ) Plutarque: De Pyth. orac. 19 (
(1- 4)-Amphiaraos- آمفیارائوس مرد مقدس و دانشمندی بود كه در موقع دفاع از شهر تب در برابر لشگركشی معروف متحدین هفتگانه در دفاع از شهر شركت كرد ولی در اثر صاعقه ژوپیتر زمین دهان باز كرد و او را بلعید.
(5)- مقصود نیزه قدیمی است كه در رأس آن قلابی دو شاخه قرار داشت و بر هر شاخه آن نوكی تیز تعبیه شده بود. نقش این نیزه را بر روی ظروف قرن شش و پنج قبل از میلاد میتوان مشاهده كرد.
(6)-Thebes
(7)-Apollon Ismenios
ص: 103
53- لیدیهائی كه كرزوس برای رساندن این هدایا فرستاده بود مأمور بودند از هاتف این معابد درباره مطلب زیر سؤال كنند: آیا كرزوس باید با پارسها بجنگد و آیا باید متحدینی برای خود بیابد؟ وقتی فرستادگان لیدی به معابدی كه قرار بود رسیدند، هدایای خود را تقدیم كردند و سپس باین عبارت از هاتف معبد استفسار كردند: «كرزوس، پادشاه لیدی و دیگر ملل معتقد است كه شما درستگو- ترین هاتف معابد جهانید. پس او هدایائی شایسته بصیرت و كاردانی شما برای شما فرستاده و اكنون از شما سؤال میكند كه آیا باید او با پارسها بجنگند و آیا باید متحدینی برای خود بیابد؟» این بود پرسشهای فرستادگان لیدی.
عقیده هاتف دو معبد باهم تطبیق میكرد، چه هردو برای كرزوس چنین پیشگوئی كردند كه چنانچه او با پارسها بجنگد امپراتوری بزرگی را نابود خواهد كرد و نیز باو توصیه كردند كه آن دسته از یونانیان را كه قویتر تشخیص میدهد با خود متحد كند.
54- وقتی جواب دو معبد را به كرزوس گزارش دادند و او از جواب آن معابد مطلع شد، از پاسخ هاتفها دچار شعفی فراوان گردید. بامید نابود كردن امپراطوری كوروش، درباره عده جمعیت دلف تحقیق كرد و سپس بار دیگر فرستادگانی بآنجا فرستاد تا بهریك از اهالی دلف دوستاتر «1» طلا اهداء كنند. اهالی دلف برای جبران این اقدام كرزوس برای او و اهالی لیدی سه حق قائل شدند: نخست آنكه كرزوس و اهالی لیدی حق داشتند قبل از دیگر مراجعهكنندگان با هاتف مشورت كنند)Promantie( ، دوم آنكه از بعضی عوارض و مالیاتها معاف بودند)Atelie( ، و سوم آنكه در نمایش ها حق داشتند بهترین ردیف صندلیها را بخود تخصیص دهند)Proederie( . و نیز برای او و هریك از اهالی لیدی این حق را قائل شدند كه هر زمان اراده كنند
______________________________
(1)- ستاتر)Stateres( واحد پول قدیم یونان بود كه از دو تا چهار درهم ارزش داشت (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
ص: 104
بتوانند بطور دائم از اهل دلف گردند.
55- پس از آنكه این هدایا به اهالی دلف داده شد، كرزوس برای بار سوم با هاتف این شهر مشورت كرد، زیرا از وقتی كه از این هاتف جواب صحیح نخستین را شنیده بود در این كار مبالغه میكرد. سؤالی كه در این مشورت مطرح شد این بود كه آیا سلطنت او طولانی خواهد بود. هاتف چنین پاسخ داد:
«روزی كه قاطری پادشاه مردم ماد شود،»
«در آن زمان، ای مرد لیدی كه پاهای ظریف داری،»
«در طول رود پركلوخ هرموس بگریز،»
«پشت برجای كن، و از اینكه جبون و ترسو باشی شرم مدار.»
56- وقتی این پاسخ به كرزوس رسید بیش از حد از آن خرسند شد، زیرا فكر میكرد كه محال است روزی بجای یك انسان قاطری بر مادها سلطنت كند و بهمین دلیل او و اخلافش برای همیشه سلطنت خواهند داشت. آنگاه در جستجوی آن شد كه كدامیك از اقوام یونانی نیرومندترند تا آنها را با خود متحد و همراه كند. نتیجه تحقیقات او این شد كه نیرومندترین مردمان یونان اهالی لاكدمون و آتن میباشند كه یكی از نژاد دری «1» و دیگری از نژاد یونی «2» بودند. درحقیقت، این دو قوم از برجستهترین اقوام سرزمین یونان بودند، چه یونیها دراصل همان پلازژها «3» و دریها نیز از منشاء هلن و یونانی بودهاند. دسته اول تا امروز تغییر محل نداده است «4»، در حالیكه دسته دوم دائما در مهاجرت و تغییر محل بوده است.
______________________________
(1))Dorie
(2)-Ionie
(3)-Pelasges
(4)- آنچه هردوت در این عبارت بیان میكند نباید شامل تمام اقوام پلازرویونی باشد.
ظاهرا مقصود او در این قسمت اهالی آتن است و آنچه بعدا گفته شده از روی قرینه باید مخصوص اهالی لاكدمون باشد. با این حال حتی اهالی لاكدمون نیز مانند دیگر اقوام دری قومی ثابت نبوده و در مهاجرتها شركت داشتهاند.
ص: 105
دسته اخیر در زمان پادشاهی دوكالیون «1» در سرزمین فتیوتید «2» سكونت داشت.
در زمان دوروس «3» پسر هلن «4» در سرزمینی كه در كنار كوههای اوسا «5» و المپ بود و هیستیایوتید «6» نام داشت سكونت داشتند «7». وقتی اقوام كادمه «8» آنها را از این ناحیه راندند «9» و به پندوس «10» رفتند و در آنجا ماسدنون «11» نامیده شدند. از آنجا نیز مهاجرت كردند و به دریوپید «12» منتقل شدند و وقتی از آنجا به سرزمینی كه اكنون در آن سكونت دارند و پلوپونز «13» نامیده میشود آمدند، دری لقب یافتند